فرهود در ۱ سال قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۶:
در تمام اشعار و متون کهن فارسی کلمه گرسنه باید اینطور خوانده شود و درستش این است: گُرْسِنه
و زآن پس بیامد سوی میمنه
چو شیر ژیان کاو شود گرسنه
فردوسی
فرهود در ۱ سال قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۷ - حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان:
در تمام اشعار و متون کهن فارسی کلمه گرسنه باید اینطور خوانده شود و درستش این است: گُرْسِنه
و زآن پس بیامد سوی میمنه
چو شیر ژیان کاو شود گرسنه
فردوسی
ادبیات در ۱ سال قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۱ در پاسخ به ناصر دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸:
منم دنبال جواب این سئوال م، فکر نکنم اینگونه عشقی در وجود عوام بوجود بیا. کسایی مثل حضرت سعدی، حضرت لسان الغیب، حضرت مولانا... چیزی دیدن که ماندیدیم...
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست(حافظ)
فرهود در ۱ سال قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۷ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیلبچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:
آیا میشود بگویید که مولانا در کجا گفته که ریشه کلمه کربلا، کرب و بلا است که او را محکوم میکنید که اشتباه کرده است؟
ابراهیم م در ۱ سال قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰:
در شرح جلالی بیت پایانی این غزل آمده است:
حافظ حدیث نغز تو از بس که دلکش است
نشنید کس که از سر رغبت ز بر نکرد
سفید در ۱ سال قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:
قیامتم که به دیوان حشر پیش آرند
میان آن همه تشویش، در تو مینگرم
کوروش در ۱ سال قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۳ - عکس تعظیم پیغام سلیمان در دل بلقیس از صورت حقیر هدهد:
دیدهٔ حس دشمن عقلست و کیش
دیده حس چیه ؟
هو الحق در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۸ در پاسخ به روفیا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:
باسلام به شما منظور حافظ در اصل اینه که تمام انسانهایی که وارد چرخه عالم ناسوت شدن بخاطر ظلم هایی که به خودشون کردن و هیچ کدوم روح پاکی نداشتن پس اومدن اینجا که پالایش بشن و به پاکی برسن وگرنه روح های پاک به زندان ناسوت تبعید نمیشدن حالا همینجاام ۹۹ درصد ما باز در خواب و غفلت
فرهود در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:
در خوانشهای صوتی بالا بیت پنجم را چونَک choonak میخوانند.
«که» پس از «چون» همان حرف ربط «که» است که در حالت مستقل با کسره خوانده میشود پس وقتی که بعد از «چون» میآید باید با کسره و «چونکه» خوانده شود. دلیل اینکه در نسخ قدیمی به شکل چونک نوشته شده بر میگردد به شکل نوشتار در قدیم نه شکل تلفظ.
در نسخ قدیمی «هرچه» را «هرچ» نوشتهاند؛ آیا این را نیز «هرچْ» یعنی با «چ» ساکن بخوانیم!؟؟
حسین کسایی در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
با سلام دوستانی که شاهد هرجایی را خدا میدانند
به این نکته توجه نکردند که در اول بیت(یارب)
آمده و لزومی ندارد خواجه حافظ دوباره از لفظی دیگر در مخاطب قرار دادن خداوند بهره ببرد بنابراین نه شاهد ما زمینی است(هرجایی)ونه خداوند است(یارب).
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:
تضمین غزل شماره ۱۶ حافظ
.................
تجلیت زازل آتشی بجان انداخت
زپرده گنج نهانرا چو در میان انداخت
مرا به خیل بلا دیده عاشقان انداخت
..........
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
بقصد جان من زار و نا توان انداخت
***************
نصیب عشق کسان را بقدر همت بود
زبان عشق چوتیغی ز برق غیرت بود
بسوخت آتش آن هرچه نقش آفت بود
..........
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
***************
دغای چرخ فلک با منش چو بازد نرد
حکیم عشق نویسد به نسخه درمان درد
زدرد عشق گریزان نبا شد اینجا مرد
..........
بیک کرشمه که نر گس به خود فروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
***************
سرای دل که بود بهر دلبران مسکن
مرا به سینه نباشدجز عشق دیگر فن
بفصل گل صنما جام گیرو توبه شکن
..........
شراب خورده و خوی کرده میرود بچمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
***************
به پیر درهمه عمرعهد خویش نشکستم
زخیل ما و منی های این جهان رستم
منی که از دوجهان دل بعشق تو بستم
..........
زبزمگاه چمن نیک لولی و مستم
چو از دهان تو ام غنچه در گمان انداخت
***************
کجاست شیر دلی کز بلا نپرهیزد
بپای نو گل عشقش زچشم خون ریزد
بس آبروی که با خاک ره بر آمیزد
..................
بنفشه طرّه مفتول خود گره میزد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
***************
به سنگ خاره اگرقطره میزند تن خویش
خیال بحر پزد بر سر آن محال اندیش
سریر و ملک جهان را چه میکند درویش
..................
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغ بچگانم درین و آن انداخت
***************
ز رنگ دیده که خونست عیان شود دردم
به لعل می چوشود آتش این دم سردم
دم از سیاهی زلفش همی زنم هر دم
..................
زشرم آنکه بروی تو نسبتش کردم
سمن بدست صبا خاک در دهان انداخت
***************
چو من نسیم حیات از پیاله میجویم
سرم خوشست و ببانگ بلند میگویم
مثال لاله بدستم قدح لب جویم
..................
کنون بآب می لعل خرقه میشویم
نصیبۀ ازل از خود نمیتوان انداخت
***************
بسینه ام چو زگنج محبت است نشان
براه عشق همی پویمش بدور جهان
مگر بدست کنم گوهرش به قیمت جان
..................
جهان بکام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجۀ جهان انداخت
***************
کشش چو نبود از آن سو دلا گلایه چه سود
چو یار بی غم هجران بکام و خوش بغنود
رواق دیدۀ رافض زقلب پست نمود
..................
مگر گشایش حافظ دراین خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
***************
جاوید مدرس رافض
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۲ در پاسخ به بلال رستمی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
تضمین غزل شماره ۱۵ حافظ
........................
جانا چو پریشم زخطا راحت خوابت
ناز تو کشم تا که شود سد عتابت
صلحست وسلامت همه از رای صوابت
...............
ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟
وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟
************
هجران شده از بهر دلم دهشت و پر سوز
هستم نگران در غم تو هر شب و هر روز
باز آی که بی روی تو ای شمع دل افروز
............
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کآغوش که شد، منزل آسایش و خوابت؟
************
صنعت گر چین کو که بتی چون تو تراشد
از سختی آن خاره چو دستش بخراشد
وز خاک خراشیده بر آن زخم بپاشد
..............
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت
************
از کوچه ما میگذری گاه و گداری
آخر صنما تازه بکن وصل و قراری
باشد که تمنای دل خسته بر آری
...........
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
************
در سعی چه کوشیم که از مروه صفا رفت
دلبر به وفا آمد از راه جفا رفت
بسیار چنین ها به سر اهل وفا رفت
.............
تیری که زدی بر دلم از غمزه، خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
************
بسمل شدی ایدل تو بجائی نرسیدی
از مستی و غفلت زچه هرگز نرهیدی
از ما چو گذشتی و به هیچم نخریدی
..........
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جَنابت
************
دیوانه دل، از عشق رخت یافته تیمار
بس دیده ام از دست فلک زشتی کردار
در کلبه حزنم چو بگرید در و دیوار
...............
دور است سرِ آب از این بادیه، هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
************
گر سالک عشقی و در آن فاعل عامل
غرقی چو درین راه رسی بر سر ساحل
ایام جوانیت برفت ای دل غافل
................
تا در ره پیری به چه آیین رَوی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
*************
ای مجمع عدل از صفت و صورت ظلمی
قادر به همه کار و فنون معدن علمی
تو کان وقاری مگر مایه حلمی
...............
ای قصرِ دل افروز که منزلگه سلمی
یا رب مَکُناد آفت ایام خرابت
************
گر مهر بورزی تو بری رحمت ایزد
این عشق و محبت که چو خورشید فروزد
باشد که شیاطین همه زین شعله بسوزد
.................
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عِتابت
************
جاوید مدرس رافض
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
تضمین غزل شماره ۱۵ حافظ
........................
جانا چو پریشم زخطا راحت خوابت
ناز تو کشم تا که شود سد عتابت
صلحست وسلامت همه از رای صوابت
...............
ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟
وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟
************
هجران شده از بهر دلم دهشت و پر سوز
هستم نگران در غم تو هر شب و هر روز
باز آی که بی روی تو ای شمع دل افروز
............
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کآغوش که شد، منزل آسایش و خوابت؟
************
صنعت گر چین کو که بتی چون تو تراشد
از سختی آن خاره چو دستش بخراشد
وز خاک خراشیده بر آن زخم بپاشد
..............
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت
************
از کوچه ما میگذری گاه و گداری
آخر صنما تازه بکن وصل و قراری
باشد که تمنای دل خسته بر آری
...........
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
************
در سعی چه کوشیم که از مروه صفا رفت
دلبر به وفا آمد از راه جفا رفت
بسیار چنین ها به سر اهل وفا رفت
.............
تیری که زدی بر دلم از غمزه، خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
************
بسمل شدی ایدل تو بجائی نرسیدی
از مستی و غفلت زچه هرگز نرهیدی
از ما چو گذشتی و به هیچم نخریدی
..........
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جَنابت
************
دیوانه دل، از عشق رخت یافته تیمار
بس دیده ام از دست فلک زشتی کردار
در کلبه حزنم چو بگرید در و دیوار
...............
دور است سرِ آب از این بادیه، هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
************
گر سالک عشقی و در آن فاعل عامل
غرقی چو درین راه رسی بر سر ساحل
ایام جوانیت برفت ای دل غافل
................
تا در ره پیری به چه آیین رَوی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
*************
ای مجمع عدل از صفت و صورت ظلمی
قادر به همه کار و فنون معدن علمی
تو کان وقاری مگر مایه حلمی
...............
ای قصرِ دل افروز که منزلگه سلمی
یا رب مَکُناد آفت ایام خرابت
************
گر مهر بورزی تو بری رحمت ایزد
این عشق و محبت که چو خورشید فروزد
باشد که شیاطین همه زین شعله بسوزد
.................
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عِتابت
************
جاوید مدرس رافض
Yasin Mohammadi در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۲ در پاسخ به علی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:
تجاوزشون به حدی بوده که الان اسم و رسم و همه چیزت هرلیه، حتی به جای پارسی میگی فارسی، سر هفت سین دعا عربی میخونی. پس لطفا ...
احمد ب در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۳ در پاسخ به روفیا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷:
سلام دوستان و همراهان عزیز. تصور میکنم متوجه نازک اندیشی آن دوستمان نشدهاید... منظور ایشان این نیست که نقد نشود! یا شما دانش و اطلاعاتتان در نقد آثار سعدی و حافظ و... را بروز ندهید! خیر؛ بلکه خواسته فروتنی ادیبانه ای داشته باشد که الحق خوب بود و به دل نشست... گرچه بعضی از بزرگواران ظاهرا سازی که به دست گرفته اند و به هیچ عنوان رها نمی کنند، "ساز مخالفت" است... عزیزان؛ حداقل در این محیط فرهنگی و ادبی، بیایید مهربانانهتر بنویسیم.
میلاد طاهرپور در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۰ دربارهٔ عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۱۹ - در تحقیق صحبت فرماید:
تو مشنو نکتهٔ پیران یونان
نه قول این خدا دوران دو نان
در مصراع دوم *دو نان* اشتباهه و *دونان* درسته یعنی پست و فرومایه
نوشین آزادی در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
با توجه به معنی، خوانشهای بهمنی و بازیان درستتر است. دو مصرع اول باید طوری خوانده شود که حس جملهی ناتمام داشته باشد... که بعد در دو مصرع بعدی معنی تکمیل میشود.
رضا از کرمان در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۴ در پاسخ به سعمن دربارهٔ ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۱۰ - انتقاد از حجاب:
جناب سعمن گرامی سلام
شما که این شعر را سرودید جهت روشن شدن بنده آیاامکان داره محبت کنید آدرس آیه ای که بقول شعر شما به صراحت به زنان مسلمان نه زنان پیامبر، دستور حجاب را داده را بیان بفرمایید آوردن تفسیر ونظر فقهی نیاز نیست چون فرمودید قرآن صریح فرموده همان دستور مستقیم قرآنی کافیست ممنون میشم پاسخ بدید
شاد باشی عزیزم
روح و ریحان در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰:
درجه یک
ادبیات در ۱ سال قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳: