دل مَنِه بر دُنیی و اسبابِ او
زآنکه از وی، کَس وفاداری ندید
کَس عسل بینیش از این دُکّان نخورد
کَس رُطَب بیخار از این بُستان نچید
هربه ایّامی چراغی برفروخت
چون تمام افروخت، بادش دَردَمید
بیتکلّف هرکه دل بر وِی نهاد
چون بِدیدی، خَصمِ خود میپَروَرید
شاهِ غازی، خسروِ گیتیسِتان
آنکه از شمشیرِ او خون میچکید
گَه به یک حمله، سپاهی میشکست
گَه به هویی، قلبهگاهی میدَرید
از نَهیبَش، پنجه میافکند شیر
در بیابان، نامِ او چون میشنید
سَروَران را بیسبب میکرد حَبس
گَردَنان را بیخطر سَر میبُرید
عاقبت، شیراز و تبریز و عراق
چون مسخّر کرد، وقتش دَررسید
آنکه روشن بُد جهانبینش بِدو
مِیل در چَشم جهانبینَش کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این شعر به دنیا و ناپایداری آن میپردازد. شاعر میگوید هیچکس از این دنیا، وفاداری و صداقت ندیدهاست و تمام لذتها و پیروزیهای دنیا پر از درد و تلخی است و دروغین است. او به نبردها و قدرتنماییهای یک پادشاه اشاره میکند که با شمشیرش دشمنان را از پای درآورده اما در اوج قدرت، دنیا او را به بدترین شکل از پای درآورده است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که هیچکس از مکر و بیوفایی دنیا در امان نیست و همه کسانیکه به دنیا دل میبندند به سرنوشتی یکسان دچار میشوند.
به زندگی و خواستهٔ اندکِ گیتی دل درمبند زیرا تاکنون هیچکس، از این جهان راستی و درستپیمانی ندیده است.
کسی از خوشیهای جهان، بدون درد و زخم، بهره نبرده و کسی از جهان، بیخار و آسیب، میوه نچیدهاست.
روزگار هر از چندگاهی چراغِ بختی را برمیافروزد و آنگاه که سراسر فروزان گشت، آن را به بادی فرومینشاند.
ساده بگویم، اگر خوب بنگری میبینی که هرکس به جهان دل بست، سرگرمِ دشمنپروردن بود.
«شاه جنگجو»، آن فرمانروای کشورگشای که از شمشیرش خون میچکید(«شاه غازی» باژنامی است امیر مبارزالدین محمد را که در روزگارِ حافظ پادشاهی میکرد)
و گاهی با یک تازش، لشکری را شکست میداد و گاهی با یک فریاد، میانهٔ لشکر را از هم میدرید،
آنگاه که شیر در بیابان نام او را میشنید، از ترس، ناخنهایش میریخت،
سروران را بیهوده به زندان میافکند و مهتران را بیدریغ گردن میزد،
بهفرجام، آنگاه که همه جا، از شیراز و تبریز و عراق و ...، را فروگرفت، گاهِ نابودی او فرارسید.
فرزند نور چشمیاش (شاه شجاع) چشمش را داغ نهاد و او را کور کرد. (جهانبین در پارهٔ نخست : چشم / جهانبین در پارهٔ دوم : بینا و جهانبیننده)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سرخی خفچه نگر از سرخ بید
معصفر گون، پوشش او خود سفید
بقلبی شیئیلست احسن وصفه
علی انه ما کان فهو شهید
تمر به الایام تحسب ذیلها
فتبلی به الایام و هو جدید
کوس ملک آواز نصرت بر کشید
کفر و شرک از هول آن سر در کشید
فخر شاهان جهان بهرامشاه
شد سوی هندوستان لشکر کشید
چتر او را فتح بر تارک نهاد
[...]
لشکر شب رفت و صبح اندر رسید
خیز و مهرویا فراز آور نبید
چشم مست پر خمارت باز کن
کز نشاطت صبرم از دل بر پرید
مطرب سرمست را آواز ده
[...]
هر نظر کز حق بسوی او رسید
کوکبی گشت و طلب آمد پدید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.