فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «لیک از جور فلک صاحب هنر غم میخورد» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «د» است.
حرف آخر قافیه
شماره ۱: کس از سرشت بدو نیک خلق آگه نیست - بدان خدای که جان داد خلق عالم را
شماره ۲: ای لییمان چه میگویید عیب مزبله - زانکه در اصل است خاک او همان خاک شما
شماره ۳: در حقیقت دیده حق بین نبیند غیر حق - پیش ارباب نظر غیر از یکی منظور نیست
شماره ۴: شاه رسل که خاتم مهر رسالت است - جاییکه او بود ره نوح و خلیل نیست
شماره ۵: جهان طفیل وجود محمدست و علی - برین دو مظهر کل واجبست تسلیمات
شماره ۶: در ره حق چو مکرمت طلبی - معرفت جو که اصل مکرمت است
شماره ۷: ای هنرور مال عالم هست دستافزار کار - تیشهای میبایدت گر پیشهات کان کندن است
شماره ۸: کسی که سر بدر آرد ز روزن هستی - نگاه کن بدو نیکش که هر دو موجودست
شماره ۹: مظهر حقند اشیا جملگی و اندر ظهور - هر یکی راز اقتضای طبع خود خاصیتی است
شماره ۱۰: مرا زمانه بسوزد بداغ غم تا چند - که چشم روشنم از دود داغ تاریک است
شماره ۱۱: اهل فضلند تیره روز و ضعیف - پای طاوس زشت و باریک است
شماره ۱۲: گنج سخنم مایه ندزدم چو حریفان - در مال کسان میل بدین پایه حرام است
شماره ۱۳: بغیر نامه و پیغام بی نشانان را - کتابتی است نهانی که از ریا دور است
شماره ۱۴: گرچه دولت توان به صحبت یافت - من و عزلت که عافیت با اوست
شماره ۱۵: چه اختیار کسی را ز عاشقان گر یار - یکی بلطف بخواند و یکی ز چشم انداخت
شماره ۱۶: بدو نیک و شاه و گدای و ملک - همه بندگانند بیگانه کیست
شماره ۱۷: از حق بدعا دین طلب ای خواجه نه روزی - کاین رزق مقدر شده از لطف اله است
شماره ۱۸: هر که در معنی است حرفی بیش - در حقیقت مقام او بالاست
شماره ۱۹: نفس مدعی که کون خر است - همه شورست و هیچ سوزش نیست
شماره ۲۰: کسی نزاری مجنون کجاست در عالم - به زور نیز چو فرهاد مرد کاری نیست
شماره ۲۱: تا ابد امید آزادیش نیست - هر که او در دام شهوت مبتلاست
شماره ۲۲: درویش که از تلخی کام است جگر ریش - خرما چو بکامش برسد حب نبات است
شماره ۲۳: دختر مرده شوی را امسال - که ز گلگونه چهره رنگین است
شماره ۲۴: کس از شهوت بطن سودی نیافت - شکم خواره را کار جان دادن است
شماره ۲۵: هر که شد دنبال دنیا ترک کرد آسودگی - ترک دنیا کردن و آسودگی خوش دولتیست
شماره ۲۶: خوشا کسیکه نیامد درین سراچه غم - که از کدورت دنیا دلش مکدر نیست
شماره ۲۷: اهلی حریف ساقی و رندان دیر باش - بگذر ز شیخ و مسجد و کنج مراقبت
شماره ۲۸: دیده باشی برای دفع گزند - صورتی خوش که بر سر خشتست
شماره ۲۹: کشته همت مردان بر مقصود دهد - زانکه باران گرم بر سرما دمبدم است
شماره ۳۰: ایکه همچون عشق پیچان همتی داری بلند - جز بنخل میوه دار نیک اصلان در مپیچ
شماره ۳۱: بزرگوار خدایا من آن تهیدستم - که خجلتم نگذارد که سر بر آرم هیچ
شماره ۳۲: آنشب که محمد سوی معراج برآمد - بنگر که کمال نظرش تا بچه حد دید
شماره ۳۳: ذات محمد و علی آیینه حق اند - آیینه خود ضرورت آن حسن و ناز بود
شماره ۳۴: کسی که بود سحر با فرشته در محراب - شبش بمیکده دیدم سگش دهان لیسید
شماره ۳۵: حیران کارخانه صنعم که صد گره - در کار عقل مصلحت اندیش ازو بود
شماره ۳۶: راد در معنی جوانمرد آمده - هر که نامش راد، دایم نامراد
شماره ۳۷: از خوب و زشت دنیا غافل مباش ایدل - کاین شاهد از دو رویی سکسار صورت افتاد
شماره ۳۸: دلا، گر گنج میجویی گدای مرد معنی شود - به صورت گرچه از خلق جهان درویشتر باشد
شماره ۳۹: گرچه بر ارباب دانش خرمن عالم جوی است - لیک از جور فلک صاحب هنر غم میخورد
شماره ۴۰: اگر چه نامه سیاه است در جهان شخصی - که بهر لقمه نانی عذاب خلق بود
شماره ۴۱: بنده را مردن از طلب خوشتر - خاصه ذکر روی بندگی طلبد
شماره ۴۲: مگو که یاد تو اهلی نمیکند نفسی - که ذکر خیر تو تا زنده است میگوید
شماره ۴۳: نرگسش زان زبان چو سوسن نیست - که به سیم و زرش نیاز بود
شماره ۴۴: اگر غمی رسد از دهر شاد باش ایدل - که غم نشانه شادیست هر کرا دادند
شماره ۴۵: بغیر حق، دل اهلی ز هرچه لذت یافت - بذات حق که در آخر تمام زحمت بود
شماره ۴۶: یار از آیینه نقش خود را دید - زان در آیینه بیش می نگرد
شماره ۴۷: ذره خاکی که دست قدرت او را برگرفت - آدم از سیر و سلوک و گردش اطوار شد
شماره ۴۸: بترس از غیرت سلطان عشق ای آنکه می پرسی - که بر خاک زمین دایم چرا افلاک میگردد
شماره ۴۹: گر کسی از عشق صورت جان گدازد چون هلال - آفتاب حسن معنی حلقه اش بر در زند
شماره ۵۰: به نیک و بد مشو ایخواجه شاد و غمگین هم - که در جهان همه چیزی ز حال میگردد
شماره ۵۱: زندگی شاخی است سبز و با رفیقان است خوش - هر که ماند بی رفیقان شاخ بی برگی بود
شماره ۵۲: دم عیسی که می خرد امروز - چو خران رخت خوب میباید
شماره ۵۳: کسی بکعبه رود کز صفای سینه پاک - سر نیاز نهد کعبه را سجود کند
شماره ۵۴: عارف عیسی نفس نام و نشان گم میکند - کافت اندر شهرت و در صحبت مردم بود
شماره ۵۵: کسی که صاحب عقل است هوشیار بود - همیشه خاطر شاعر به جان نگه دارد
شماره ۵۶: کلک اهلی همچو مژگانش در افشان دایم است - این نه بهر آن بود کو صاحب دفتر شود
شماره ۵۷: تمام لذت عالم چو دانه و دام است - خوش آن هما که بدین دام رو نمیآرد
شماره ۵۸: مرغان عرش بر سر طوبی نشسته اند - چون مرغ دل اسیر هوی و هوس نی اند
شماره ۵۹: ایکه گویی که بحسن سخن من اهلی - اضطرابی ننمود و لب تحسین نگشود
شماره ۶۰: جوان معرکه نادیده یی و میگویی - که پیش بازوی من شیر بیشه سست بود
شماره ۶۱: در شعر هر که از پی معنی خاص رفت - شیری است که بقوت خود در شکار شد
شماره ۶۲: چو کوی محتسب ترکان نشین شد - در میخانه در کویش گشادند
شماره ۶۳: هر پسر را که بود آب رخ از دولت تیغ - پیش ارباب نظر چون زر و کش باشد
شماره ۶۴: مرا ملا معین کردنی دوش - بدعوت در سرای خویشتن برد
شماره ۶۵: پیر بی دندان ندارد لذتی از هیچ قوت - گرچه گردد قوت او هضم و به تن قوت دهد
شماره ۶۶: اینهمه جانی که مسکین کوهکن در عشق کند - وینهمه سعیی که او برد از پی شیرین که برد
شماره ۶۷: حال درویش خسته باز مپرس - غم دیرینه بازگو چکند
شماره ۶۸: فغان من همه از دست توسن نفس است - که خام و سرکش و بدخوی و بدلجام بود
شماره ۶۹: مست خوبان خون خورد از دل بجای می بلی - عشق ورزیدن بخوبان خون دل خوردن بود
شماره ۷۰: به زیر سایه گل خفته لیلی - غم مجنون به دشت و در چه داند
شماره ۷۱: ماه فروین بطبع تریاک است - بیش زهری گزنده تر از مار
شماره ۷۲: گفت کسی خوش بود عمر دو کاندر یکی - تجربه جمع آوری در دگر آری بکار
شماره ۷۳: گر ترقی همچو ماه نو کند حال کسی - در تنزل عاقبت افتد ز جور روزگار
شماره ۷۴: دو حرفی بخدمت فرستادمت - سلام و پیامی بصد دردسر
شماره ۷۵: مسیحا را اگر گویند خاموش - نخواهد لب گشودن در سخن باز
شماره ۷۶: رسول از ره معجز حکیم جانبخش است - مسیح مرده او از حدیث شکر ریز
شماره ۷۷: خوش است کنج حضور و دل از جهان فارغ - که هر چه پیش تو آید خدای داند و بس
شماره ۷۸: ای مست غفلت آخر تا چند لطف دانش - در عالم حقیقت هشیار و نکته دان باش
شماره ۷۹: تخم کرم فشان تو درین خاکدان که مرد - یکجو کرم به است ز صد خرمن زرش
شماره ۸۰: دلا اگر همه کاری بسعی پیش رود - بسعی کار سعادت نمیرود از پیش
شماره ۸۱: همای همت من آنچنان رمید از خلق - که گر بعرش در افتد مجال پروازش
شماره ۸۲: آگه ز درد خسته عشق بتان کسیست - کو خود ز درد عشق بود خسته و ضعیف
شماره ۸۳: یک نشانده اند مردم از آن دل کشد بدل - مردن در انفصال بود جان در اتصال
شماره ۸۴: حال درویش خسته باز مپرس - غم دیرینه بازگو چکنم
شماره ۸۵: خودستایی عیب درویشان بود - لیک اگر پرسی ز فضل اندوزیم
شماره ۸۶: بحث آب حیات است چو با خضر مقالست - کز مشرب ساقی نشود آب سخن کم
شماره ۸۷: اهلی کسیکه حکمت پنهان حق نیافت - دارد فغان ز غصه و از عیب آه هم
شماره ۸۸: می و مطرب همه در بزم یارست - مجو ایزاهد از خلوت مگر غم
شماره ۸۹: الف را ذات یکتا دان که اصل و فرع اشیا شد - چنانک آمد احد این کثرت آحاد را ضامن
شماره ۹۰: کارم درست بود نخست و چومه شکست - یارب برحمت آخر من چون نخست کن
شماره ۹۱: به شعر فخر مکن راه شاعری مسپر - مگر شعار کنی در کلام حق قانون
شماره ۹۲: با وجود پادشاهان سخن کز لطف نظم - بر حدیث هر یکی واجب بود صد آفرین
شماره ۹۳: خار و گل باهم برآمد خاصه در گلزار شعر - ای سخن چین گل بچین از گلشن دیوان من
شماره ۹۴: شاهدان عهد ما در عهد و پیمان و وفا - سست تر از بند شلوارند پند از من شنو
شماره ۹۵: نظر بصورت یاری فکن که چون خورشید - بپا کدامنی از مادر فلک زاده
شماره ۹۶: گذشت عمر و دل از شعر و عاشقی بگذشت - حدیث زلف دراز بتان نشد کوتاه
شماره ۹۷: فطرت آدم است یک جوهر - تا چه چیزش قضا قرین کرده
شماره ۹۸: همه عمر از شراب و شاهد و شعر - نبودم یک نفس خالی درین راه
شماره ۹۹: مکن ای خواجه میل سگ صفتان - بدعت بد در این دیار منه
شماره ۱۰۰: یارب بگیر دست من پیر ناتوان - کز دست عمر گرانمایه شده تباه
شماره ۱۰۱: مستحقان کرم مستان حقند ای پسر - زان چو بحر از رحمت حق سینه شان پر در شده
شماره ۱۰۲: ایدل ز خود بمیر که گردی خلاص از آنک - تا زنده یی مقید ایندام ماندهای
شماره ۱۰۳: طمع تراست که مقبول کاینات شوی - مکن دو کار اگر شاه اگر گدا باشی
شماره ۱۰۴: چند مردم بکشی رسم بزرگی آنست - که گنه بینی و از غایت احسان بخشی
شماره ۱۰۵: بگذر ز بزرگی که بود مایه آزار - زشت است ز یوسف صفتان شیوه گرگی
شماره ۱۰۶: نگذشته است گرد گناهی بهیچ باب - بر ذیل آل احمد و بر عترت علی
شماره ۱۰۷: پیش از این سرزنش از خلق مرا بود که تو - بهر دنیا امرا و وزرا می بینی
شماره ۱۰۸: دولت و محنت عالم گذران است همه - گر بدولت برسی محنت درویش مجوی
شماره ۱۰۹: از نفس توسن خود ایمن مشو گر او را - بر آخور ریاضت صد سال بسته باشی
شماره ۱۱۰: بر تخت عافیت دل من پادشاه بود - تا کرد شاه عشق تو در جان سرایتی
شماره ۱۱۱: نشستم زیر تیغ مردکی دلال در حمام - عجب زخمی زد و گفتم عفاک الله نکو کردی
شماره ۱۱۲: هرچند کسی علم و هنر دارد و کوشش - باید مدد بخت ز توفیق إلهی
شماره ۱۱۳: مکن شهوت که بی مغزی است هرچند - که گرد شاهدان نغز گردی
شماره ۱۱۴: ای نجم سعادت اثرای کوکب مسعود - بر اهلی مسکین فکن از لطف نگاهی
شماره ۱۱۵: آصفا، من زر از عسس ببرات - چون ستانم تو باش خود قاضی
شماره ۱۱۶: مجرد باش چون مردان بعالم - مکن میل زنان گر مرد کاری
شماره ۱۱۷: گر آدمی صفتی از حدیث خود بگذر - که کار دیو بود گفتگوی خود بینی
شماره ۱۱۸: خار خاری که بجان ریشه زد از عشق گلی - کی بقطع نظری از هوش وی برهی