گنجور

 
اهلی شیرازی

آگه ز درد خسته عشق بتان کسیست

کو خود ز درد عشق بود خسته و ضعیف

بیمار عشق را ز فغان جان به لب رسید

بی درد را خیال که نی می‌زند حریف