گنجور

 
اهلی شیرازی

حال درویش خسته باز مپرس

غم دیرینه بازگو چکند

چو فلک آتشش بخرمن زد

فکر کشت و غم درو چکند

هر که در عالمش جوی نبود

همه عالم به نیم جو چکند