گنجور

 
اهلی شیرازی

نشستم زیر تیغ مردکی دلال در حمام

عجب زخمی زد و گفتم عفاک الله نکو کردی

پس از آن زخم آبی ریخت سوزان بر سرم گفتم

به زخمی آنچنان راضی نگشتی داغ هم کردی