گنجور

 
اهلی شیرازی

مست خوبان خون خورد از دل بجای می بلی

عشق ورزیدن بخوبان خون دل خوردن بود

عاشقی شمعیست کافروزد چراغ دل ولی

اولش سوز و گداز و آخرش مردن بود