گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵۸

 

ای صاحبی که صاحب دیوان چرخ را

در مجلس تو منصب بالا نمی‌رسد

آنجا که کاتبان تو تحریر می‌کنند

حکم قلم به صاحب جوزا نمی‌رسد

دریا چو جوش می‌زند از جود خود مگر

[...]

۱۵ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷۹

 

ای مرغ جان طلب کن ازین آتشین قفس

راه برون شدن که تو را هم قفس نماند

زان دوستان خاصی که دیدید در دیار

دردا که در دیار وفا هیچ کس نماند

یاران نازنین همه رفتند و هیچ یک

[...]

۸ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۲

 

ای خسروی که دست و دل کامگار تو

کار جهان به تیغ جهانگیر می‌کنند

شیران رایت تو هژبران رزم را

در مرغزار معرکه به نخجیر می‌کنند

آیات فتح را به زبان و سنان و تیغ

[...]

۱۱ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱۶

 

دارای شرق و غرب که جود و وقار تو

دریا و کوه را همگی برد آب و سنگ

می‌راند با لطافت طبعت حدیث آب

صد پی برآمد از حسرت پای او به سنگ

می‌گردد از خجالت قدرت فلک کبود

[...]

۱۴ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۲۵

 

صاحب قران مملکت ای آصفی که هست

صدر تو قبله عرب و کعبه عجم

بر رای روشنت همگی کار ملک راست

آن روز شد که پشت فلک را نبود خم

برگرد خوان همت سلطان رای توست

[...]

۱۴ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳۰

 

آصف کفایتا لطف و رافتت

با آنکه طبع بنده لطیف است چون کنم

از درد چشم نیست مجال ترددم

لیکن حضور خواجه شریف است چون کنم

بربسته‌ام دو دیده به عزم درت ولی

[...]

۳ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳۲

 

ای صاحبی که از شرف مدح ذات تو

هر دم چو آفتاب ز موج سماروم

چون جمله اهل فضل ز جود توشا کردند

پس من شکسته دل ز جنابت چرا روم

یا داد من بده به طریقی که دیده‌ام

[...]

۵ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳۵

 

زاهد بگ آفتاب سلاطین شرق و غرب

دارای تاج بخش و خدیو جهان ستان

ای در جبین صبح نمایت چو آفتاب

انوار سروری ز صباح صبی عیان

حلم تو در ثبات گر و بسته در زمین

[...]

۹ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح شیخ حسن نویان

 

ای قبله سعادت و ای کعبه صفا

جای خوشی و نیست نظیر تو هیچ جا

هر طاقی از رواق تو، چرخی زمین ثبات

هر خشتی از اساس تو، جامی جهان نما

در ساحت تو مروخه جنبان بود، شمال

[...]

۴۶ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح سلطان اویس

 

آن ماه، رو اگر بنماید شبی به ما

در وجه او نهیم دل و جان به رو نما

رویش مه مبارک و مویش لیال قدر

خود قدر آن لیال که داند به غیر ما؟

آن خد دلفریب تو بر قد دلکشت

[...]

۴۴ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح سلطان اویس

 

ساقی زمان آذر و دوران بهمن است

خون زلال رز ز زلال به زندان آهن است

در جام و آتش می، کن، تاملی

این اتحاد بین که میان دو دشمن است

زان جام برفروز دل تاب خورده را

[...]

۴۲ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح دلشاد خاتون

 

دلشاد باد، آنکه جهان در امان اوست

گردون پیر، بنده بخت جوان اوست

خورشید هست فلکه زرین خیمه‌اش

جرم هلال، ماهچه سایبان اوست

دولت کنیزکی است ز ایوان حضرتش

[...]

۱۸ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - درنعت پیامبر

 

هر دل که در هوای جمالش مجال یافت

عنقای همتش دو جهان زیر بال یافت

هر جا که در بلای ولایش گرفت انس

از نعمت و نعیم دو عالم ملال یافت

آداب خدمت درش آن را میسر است

[...]

۳۰ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در مدح سلطان اویس

 

در درج عقیق لبت نقد جان نهاد

جنسی عزیز یافت، به جایی نهان نهاد

قفلی ز لعل بر در آن درج زد لبت

خالی ز عنبر آمد و مهری بر آن نهاد

باریکتر از مو کمرت را دقیقه‌ای

[...]

۴۸ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در مدح شیخ حسن

 

دل را هوای چشم تو بیمار می‌کند

جان را امید وصل تو تیمار می‌کند

طرار طره تو دلم برد عارضت

رو وانهاده پشتی طرار می‌کند

از بندگی قد تو شد کار سرو راست

[...]

۲۹ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح غیاث الدین محمد

 

آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند

مشک ختن به خون جگر چهره تر کند

آگه نه‌ای که سنبل تو مشک را

هر دم ز روی رشک چه خون در جگر کند؟

یاد تو سوختگان اجل را شفا دهد

[...]

۱۵ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح سلطان اویس

 

باد سحرگهی به هوای تو جان دهد

آب حیات را، لب لعلت نشان دهد

در بوستان به یاد دهن تو غنچه را

هر دم هزار بوسه صبا بر دهان دهد

ز انسان که عکس ماه دهد حسن روی گل

[...]

۴۳ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح سلطان اویس

 

زامروز تا به حشر بر ابنای روزگار

شکرانه واجب است به روزی هزار بار

کامروز نور باصره آفرینش است

در عین صحت از نظر آفریدگار

دارای عهد شاه اویس آنکه می کند

[...]

۳۶ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در مدح سلطان اویس

 

عید من آنکه هست خم ابرویش هلال

بر عین عید ابروی چون نون اوست دال

عیدی که قدر اوست فزون از هزار ماه

ماهی که مثل او نبود در هزار سال

خوش می خرامد ز بن گوش می کشد

[...]

۴۳ بیت
سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در مدح امیر شیخ حسن

 

اگویی خیال قد تو ای گلستان چشم!

سرو است راست رسته بر آب روان چشم

تا نو بهار حسن تو بر چشم من گذ شت

شد پر گل وشکوفه مرا بوستان چشم

چشمم سپر بر آب فکند ست تا تراست

[...]

۴۴ بیت
سلمان ساوجی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۷۲