گنجور

 
سلمان ساوجی

ای خسروی که دست و دل کامگار تو

کار جهان به تیغ جهانگیر می‌کنند

شیران رایت تو هژبران رزم را

در مرغزار معرکه به نخجیر می‌کنند

آیات فتح را به زبان و سنان و تیغ

پیوسته اولیای تو تفسیر می‌کنند

اقبال تا به دامن جاه تو چنگ زد

حساد ناله زارتر از زیر می‌کنند

آب از هوای لطف تو دیوانه می‌شود

زان دست و پای آب به زنجیر می‌کنند

مقصود مقریان قماری دعای توست

زان ناله‌ها که در شب و شبگیر می‌کنند

خورشید طلعتا و زرای تو وجه من

اکنون سر ماه رفت که تدبیر می‌کنند

در کار بنده خرد و بزرگ آنچه راستی است

تاخیرها نموده و تقصیر می‌کنند

انعام شاه و حکم امیرست و من غریم

وجهی است دادنی به چه تاخیر می‌کنند؟

اکنون به لطف خویش ازیشان سوال کن

تا خود درین قضیه چه تقریر می‌کنند

بازار تیغ و کلک تو همواره تیز باد

تا کار ملک راستی از تیر می‌کنند