زامروز تا به حشر بر ابنای روزگار
شکرانه واجب است به روزی هزار بار
کامروز نور باصره آفرینش است
در عین صحت از نظر آفریدگار
دارای عهد شاه اویس آنکه می کند
از تیغ گرد خطه دین آهنین حصار
هر دم به آستین کرم پاک می کند
انصاف او زدامن آخر زمان غبار
دیبای صبح را دل او بافته است پود
اکسون شام را غضبش تافته است تار
در جنب رفعتش نبود چرخ سر افراز
با تاب حمله اش نبود کوه پایدار
رایش چو بر مدارج همت نهد قدم
بر دوش آفتاب نهد دست اعتبار
ای زمره ملوک مطیعت به اتفاق
وی خسرو نجوم غلامت به اختیار
هم عقل را کمال زذات تو مستفاد
هم روح را حیات ز لطف تو مستعار
شاخی است رایت تو که نصرت دهد ثمر
بازی است همت تو که گردون کند شکار
پیش افق ز تیغ تو سدی اگر کشد
چتر سیاه شب نشود زین پس آشکار
ز اعجاز عدل توست که ابنای عصر را
در دور دولت تو به توفیق کردگار
رفت آنچنان خیال می از سر که بعد ازین
بیند به خواب چشم بتان مستی و خمار
شاها در این دو هفته که خورشید ملک را
شد منحرف مزاج مبارک هلال وار
دور از جناب شاه بر اعیان مملکت
روز سپید بو سیه چون شبان تار
نی نبض باد داشت در آن روز جنبشی
نی طبع خاک بود درآن حال بر قرار
چون شمع مومنان همه شب زنده داشتند
با سینه های سوخته و چشم اشکبار
شکر خدا که عاقبت کار جمله را
باز آمد آب دیده و سوز جگر به کار
قاروره سپهر زتاب درون خلق
دارد هنوز گونه نارنج وعکس تار
دیدم بنفشه وار سپهر خمیده قد
سر بر زمین نهاده روان اشک بر عذار
از بهر جان درازی تو ساکنان خاک
بگشاده دستها همه چون سرو و چون چنار
صد بار کردم عزم زمین عیسی از فلک
بهر علاج و باز همی گشت شرمسار
زیرا که از دمش فلک از روی پند گفت
کین کار نیست کار تو و چون تو صد هزار
لطف خداست جوهر ذات مبارکش
این کار هم به لطف خداوند واگذار
کاری اگر همی کنی اندر جوار خویش
زآفتاب رعشه براز آسمان دوار
بر پای بود تخت به پیش چو بندگان
بر صدر دستها بنهاده در انتظار
تا کی تو پای بر سرو و بر دست او نهی
و او سر بر آسمان برساند زافتخار؟
منت خدای را که نشستی به فال سعد
بر صدر تخت بار دگر باز بختیار
آوازه سلامت ذاتت بگوش ملک
گاه از یمین همی نهد و گاه از یسار
گر زانکه آسمان ز پی عرض حال خویش
درد سریت داد برو سرگردان مدار
آن روزه تیره باد که در ملک سلطنت
خواند زمانه جز تو کسی را به شهریار
و آن روز خود مبارک که دوران چرخ را
آلا به گرد نقط چترت بود مدار
تو جان روزگاری و جانها به جان تو
پیوسته اند جان تو به جان روزگار
تو شمع دلفروز شبستان عالمی
حاشا که بر سر تو بود باد را گذر
پیوسته تا بود سبب صحت بدن
بیماری نسیم روان بخش در بهار
ذات مبارکت ز همه رنج و آفتی
محروس باد در کنف لطف کردگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش بزرگی و مقام یک پادشاه میپردازد و از عدالت و کرم او سخن میگوید. شاعر از او به عنوان منبع نور و امید برای مردم یاد میکند و تأثیر مثبت او بر جامعه را توصیف میکند. همچنین، شاعر یادآور میشود که با وجود چالشها و مشکلاتی که در دورانهای مختلف وجود داشته، این پادشاه به گونهای عمل کرده که باعث اتحاد و آرامش در کشور شده است. نشاندهندهی قدرت و حمایت او از مردم، و تواناییاش در ایجاد تغییرات مثبت، از دیگر مضامین این شعر است. شاعر در نهایت از خداوند در خواست میکند که بر عمر و سلامت این پادشاه بیفزاید.
هوش مصنوعی: امروز تا قیامت بر افرادی که در این دوران زندگی میکنند، شکرگزاری به خاطر نعمتها واجب است و این کار باید روزی هزار بار انجام شود.
هوش مصنوعی: امروز، روشنایی چشمنواز خلقت به وجود آمده است و در عین درستی، از دید خالقش قابل توجه است.
هوش مصنوعی: کسی که پیماندار شاه محبوب خود اویس است، با شمشیر خود از سرزمین دین حفاظت میکند و آن را در حصاری قدرتمند قرار میدهد.
هوش مصنوعی: هر لحظه، کرم به دقت و پاکی، انصاف و خیرخواهی را از آستینش بیرون میآورد و این ویژگیها را از آلودگیها و ناپاکیهای زمانه دور میکند.
هوش مصنوعی: دل او همچون پارچهای زیبا و دلکش، صبح را با لطافت و روشنی خود بافته است. در عوض، خشم و ناراحتی او، تارهای شب را به هم تنیده و به حالت تاریک و سردی تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: در کنارهی بلندی او، آسمان هم نمیتواند سر بلند کند و در برابر نیروی او، کوههای استوار هم ثبات ندارند.
هوش مصنوعی: وقتی اراده و تلاش کسی به درجات عالی برسد، اعتبار و ارزش او مانند نور خورشید درخشان میشود و در زندگیاش تاثیر زیادی میگذارد.
هوش مصنوعی: ای گروهی از پادشاهان، شما به توافق یکدیگر مطیع هستید و در نزد شما، خسرو نجوم به اختیار خود، خدمتگزار شماست.
هوش مصنوعی: عقلم از وجود تو کمال مییابد و روح من از الطاف تو زندگی میگیرد.
هوش مصنوعی: شاخی که پرچم تو را میسازد، موفقیت میآورد و تلاش تو همچون بازیای است که دنیا را به تسخیر درمیآورد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در برابر افق تیغ تو، سدی بکشید، دیگر شب سیاه نمیتواند جلوی آشکار شدن را بگیرد.
هوش مصنوعی: از قدرت و برکت عدل توست که مردم زمانه در دوران حکومت تو به موفقیت و رحمت خداوند دست یافتهاند.
هوش مصنوعی: به گونهای از ذهن رفته که اکنون دیگر در خواب هم نمیتواند تصاویر معشوقان مست و غمگین را ببیند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در این دو هفته که خورشید بر خلاف معمول حرکت کرده و مزاج خوبی ندارد، حالت تو نیز مانند هلال است.
هوش مصنوعی: دور از حضور شاه، در میان بزرگان کشور، روز به وضوح سفید و روشن است، اما احساسات و وضعیتها همچنان تیره و تارند.
هوش مصنوعی: در آن روز، بادی احساس نمیشد و هیچ حرکتی وجود نداشت. طبیعت زمین نیز در آن لحظه بیتحرک بود.
هوش مصنوعی: مومنان همچون شمع در طول شب بیدار بودند و با دلهای سوخته و چشمی پر از اشک، به عبادت و راز و نیاز پرداختند.
هوش مصنوعی: خدارا شکر که در پایان کار همه چیز روشن شد و احساسات عمیق و درد دلها نمایان گردید.
هوش مصنوعی: آسمان شیشهای مانند این که از درونش نوری میدرخشد، هنوز هم جلوهای مانند میوه نارنج و تصویر تار دارد.
هوش مصنوعی: دیدم که مانند بنفشه، آسمان با سر خمیده به سوی زمین آمده و اشک از چهرهاش جاری شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر حفظ جان تو، ساکنان زمین همه مانند درختان سرو و چنار دستهای خود را به سوی آسمان گشودهاند.
هوش مصنوعی: صد بار تلاش کردم تا زمین را شفا بدهم، اما عیسی از آسمان به کمک نیامد و باز هم شرمسار و ناامید ماند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از نفس او آسمان از روی اندرز گفت که این کار، کار تو نیست و مانند تو هزاران نفر دیگر هم وجود دارند.
هوش مصنوعی: این کار به یاری و بخشش خداوند انجام میشود و نشانهای از بهرمندی از صفات عالی و خالص اوست.
هوش مصنوعی: اگر کاری انجام میدهی در کنار خودت، مانند نور خورشید میدرخشد و از آسمان در حال گردش میتابد.
هوش مصنوعی: تختی برپا شده است و در جلو، بندگان نشستهاند و دستهایشان را بر روی زانوهایشان گذاشتهاند و در انتظار چیزی هستند.
هوش مصنوعی: چرا تا کی به زیبایی و کمال آن نگاه میکنی و او به ارتفاعات بلند و افتخارات بزرگ دست پیدا کند؟
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و رحمت خداوند شکرگزاری میکنم که دوباره در جایگاه خوشبختی نشستهام و بخت خوبی به من روی آورده است.
هوش مصنوعی: سلامتی و بزرگی تو به گوش فرشتگان میرسد، گاهی از سمت راست و گاهی از سمت چپ.
هوش مصنوعی: اگر آسمان به خاطر وضعیت تو، دردی به تو تحمیل کرد، نباید در آن سر در گمی بمانی.
هوش مصنوعی: در آن روز بدی که در کشور سلطنت، زمانه فقط تو را به عنوان پادشاه شناخت و کسی دیگر را در این مقام ندانست.
هوش مصنوعی: در آن روز خوشی که تمام گردش دوران به دور نقطهای که سایه چتر توست میچرخد.
هوش مصنوعی: تو روح زمانهای و جانهای دیگر به تو وابستهاند، و جان تو نیز به روح زمانه مرتبط است.
هوش مصنوعی: تو مانند شمعی هستی که در تاریکی شب، نور و گرما بخش جوامع است. هرگز نباید بگذاریم که باد، نور و گرمایت را تحت تأثیر قرار دهد یا خاموش کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلیل سلامتی بدن وجود داشته باشد، بیماری که چون نسیم مطبوع در بهار است، به سراغ انسان نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: بارکشی و آزار از تو دور باشد و همیشه تحت حمایت و لطف خداوند قرار بگیری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.