گنجور

 
سلمان ساوجی

ای مرغ جان طلب کن ازین آتشین قفس

راه برون شدن که تو را هم قفس نماند

زان دوستان خاصی که دیدید در دیار

دردا که در دیار وفا هیچ کس نماند

یاران نازنین همه رفتند و هیچ یک

زان همرهان به طالع من باز پس نماند

گوش دارا، مدار درین کاروان سرا

کاینجا به غیر ناله زار جرس نماند

آب بهار عیش و گل بخت ما بریخت

زین هر دو یادگار به جز خار و خس نماند

یاری که دم توان زد ازو بود صدر دین

دم درکش ای زمانه که جای نفس نماند

سرمایه امید من او بود در جهان

رفت و امید من به جهان زین سپس نماند

شد عمر خوار در نظر ما که بعد ازو

ما را به وصل هیچ عزیزی هوس نماند

 
 
 
اهلی شیرازی

مشنو که بی تو ناله زارم هوس نماند

پر شد جهان ز ناله مجال نفس نماند

کس یک نظر ندید ترا کز تو چون گذشت

او را ز حسرت تو نظر باز پس نماند

تا بر سمند ناز بخوبی بر آمدی

[...]

فضولی

در دل باختلاط کسانم هوس نماند

یا بهر اختلاط درین دور کس نماند

بی داد بین کزین شکرستان دلفریب

طوطی رمید گرد شکر جز مگس نماند

بر باد رفت نرگس و نسرین این چمن

[...]

وحشی بافقی

زین العباد ماند و کسش همنفس نماند

در خیمه غیر پردگیان هیچ کس نماند

ابوالحسن فراهانی

در سینه ای که عشق درآمد هوس نماند

در وادی یی که آتشی افتاد خس نماند

در سینه بود با تو نفس رشک داشتم

چندان کشیدم آه که دیگر نفس نماند

از هر طرف که می نگرم در مقابلی

[...]

سیدای نسفی

رفتند اهل جود در ایام کس نماند

در بزم روزگار به غیر از مگس نماند

زد قفل باغبان به در باغ آرزو

ما را دگر به شاخ هوس دسترس نماند

رفت از دماغ گوشه نشینان حضور قلب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه