گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار

چو سایه بر رهت افتاده زیر هر دیوار

ندیم و همدمم از صبح تا بشب ناله

قرین و محرمم از شام تا سحر دیوار

ز بسکه روی بدیوار محنت آوردم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

ایا صبا گرت افتد بکوی دوست گذار

نیازمندی من عرضه ده بحضرت یار

ببوس خاک درش وانگه ار مجال بود

سلام من برسان و پیام من بگزار

بگو که ای مه نامهربان مهرگل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

ز لعل عیسویان قصّه مسیحا پرس

ز چین زلف بتان معنی چلیپا پرس

اگر ملامتت از سرگذشت ما نبود

سرشک ما نگر و ماجرای دریا پرس

دل شکسته مجنون ز زلف لیلی جوی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

رقیب اگر بجفا باز دارم ز درش

مگس گزیر نباشد زمانی از شکرش

بزر توان چو کمر خویش را برو بستن

که جز بزر نتوان کرد دست در کمرش

گرم بهر سر موئی هزار جان بودی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش

چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش

منم غلام تو ور زانک از من آزادی

مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش

ببوی آنک زخمخانه کوزه ئی یابم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

به بزمگاه صبوحی کنون به مجلس خاص

حیات‌بخش بُود جام مِی به حکم خواص

ز شوق مجلس مستان نگر به بزم افق

که زهره نغمه‌سرای است و مشتری رقّاص

بسوز مجمر عود ای مقیم خلوت انس

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال

شوم مقیم درت بالغدّو و الآصال

شگفت نیست اگر صید گشت مرغ دلم

که در هوای تو سیمرغ بفکند پر و بال

کرا وصال میسّر شود که در کویت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

زهی ز باده ی لعلت در آتش آب زلال

یکی ز حلقه بگوشان حاجب تو هلال

ندای عشق چو در داد خال مشکینت

بگوش جان من آمد ز روضه بانگ بلال

تو کلک منشی تقدیر بین بدان خوبی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

خوشا به مجلس شوریدگان درد آشام

به یاد لعل لبش نوش کرده جام مدام

چنین شنیده‌ام از مفتی، مسائل عشق

که مرد پخته نگردد مگر ز باده خام

جفا و نکبت ایام چون ز حد بگذشت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

بدانک بوی تو آورد صبحدم بادم

وگرنه از چه سبب دل به باد می‌دادم

عنان باد نخواهم ز دست داد کنون

ولی چه سود که در دست نیست جز بادم

مرا حکایت آن مرغ زیرک آمد یاد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

ببوستان می گل بوی لاله گون مستان

مگر ز دست سمن عارضان پردستان

جهان ز عمر تو چون داد خویش می گیرد

تو نیز کام دل از لذّت جهان بستان

کنونکه فصل بهاران رسید و موسم گل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

مرا ز هجر تو امّید زندگانی کو

در آرزوی توام لذّت جوانی کو

اگر نه عمر منی رسم بیوفائی چیست

وگر زمانه نئی شرط مهربانی کو

میان بادیه ی غم ز تشنگی مُردم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

ای طبیب دل ریش از سر بیمار مرو

خسته مگذار مرا وز سر تیمار مرو

بجفا بر سر یاران وفادار میا

بوفا از پی خصمان جفاکار مرو

چند گوئی که روم روزی و ترک تو کنم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

بساز چاره ی این دردمند بیچاره

که دارد از غم هجرت دلی بصد پاره

چگونه تاب تجلّی عشقت آرد دل

چو تاب مهر تحمّل نمی کند خاره

دلم چو خیل خیال تو در رسد با خون

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

زهی ربوده خیال تو خوابم از دیده

گشوده آتش مهر تو آبم از دیده

فروغ روی تو تا دیده ام ز زیر نقاب

نمی رود همه شب آفتابم از دیده

چو رنگ و بوی گل و سنبل تو کردم یاد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

مهست یا رخ آن آفتاب مهرافزای

شبست یا خم آن طرّه قمر فرسای

مرا مگوی که دل در کمند او مفکن

بدان نگار پریچهر گو که دل مربای

چه سود کان مه محمل نشین نمی گوید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامی

که آفتاب بلندی چو بر کناره ی بامی

کنون تو سرو خرامان بگاه جلوه ی طاوس

هزار بار سبق برده ئی بکبک خرامی

گرم قبول کنی همچو بندگان بارادت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸

 

ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی

که با لب تو حکایت کنم زهر بابی

خیال روی تو چون جز بخواب نتوان دید

شب فراق دریغا اگر بود خوابی

کنونک تشنه بمردیم و جان بحلق رسید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۳ - فی الشکایة من بعض الاکابر

 

زهی فرشته صفاتی که چرخ ذات ترا

برای تربیت ملک در جهان بگماشت

کنون که دور زمان با کلاه داری خویش

کلاه گوشه ی قدر تو بر فلک بفراشت

مرا که داعی این دولتم فرو مگذار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۴ - فی الاستعطاف و الشکوی عن تعویق الاحسان

 

سپهر مهر معالی مه سپهر جلال

زهی ضمیر تو از منهیان عالم غیب

اگر نه حفظ تو بودی اساس عالم را

معارج فلکی منهدم شدی لاریب

جهان ز بهر جلال تو قرطه ئی می دوخت

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۹
sunny dark_mode