گنجور

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - مدح امیر مؤمنان (ع)

 

غم چو در سینه لنگر اندازد

دیده در موج خون در اندازد

ز غبار دلم، قضا وقتیست

طرح دنیای دیگر اندازد

هوس توبه تا به کی در عشق

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در مدح و منقبت امیر مومنان علیه السلام

 

ای نگاهت به صید دل، بازی

مژه ها جمله در سنان بازی

هر چه دل می بری به عشوه و ناز

بی نیازا، نباز در بازی

گر به ساغر کنم شراب بهشت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در ثنای حضرت امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (ع)

 

زده ام طبل عشق و رسوایی

شهرهٔ شهرتم به شیدایی

دل و دین داده ام به مغ بچگان

همه جادو و شان یغمایی

همه آرام جان دلشدگان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در پاسخ کسی که برای او قصیده ای سروده، گفته است

 

ای به طبع تو افتخار سخن

قلمت آفریدگار سخن

از نم جویبار خامهٔ تو

تازه رویی کند بهار سخن

جز مدادت که رشحهٔ فیض است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - در توصیف خود سروده است

 

بنده ام، مسکنت سرای من است

خاکم، افتادگی عصای من است

سر ز تیغ جفا نمی تابم

هر چه خواهد کند، خدای من است

صافیِ می فروش دیر مغان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

شور دل‌ها بود ترانهٔ ما

نمک دیده‌ها فسانهٔ ما

دست‌پروردگان صیادیم

قفس ماست، آشیانهٔ ما

سر رفعت به عرش می‌ساید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

زاهد از ساغر شراب گریخت

شب پر، از نور آفتاب گریخت

مرد میدان عشق، عقل نشد

صعوه از صولت عقاب گریخت

تاب قید جنون نداشت، خرد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

اشک چشم من و شراب یکیست

دل گرم من و کباب یکی ست

بحر، بحر است و موج در تکرار

ذرّه بسیار و آفتاب یکی ست

نقش موهوم کارگاه وجود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

تن سختی کشم نزار دل است

کمر کوه زیر بار دل است

دل از آن طرّه در پریشانی است

سر این فتنه در کنار دل است

نکند ناوک دعا اثری

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

طرب ای دل که یار می آید

گل عشرت به بار می آید

چو گل آشفته کن گریبان را

که نسیم بهار می آید

هیچ دانسته ای که بیکاری

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

دل آزاده، باخدا باشد

ذکر، نسیان ماسوا باشد

دل چو خالی شد از خیال خودی

حرم خاص کبریا باشد

می رسد هر نفس نسیم وصال

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

همه فیض است می پرستی عشق

بی خمار است ذوق مستی عشق

ما کجا دامن وصال کجا؟

دست ما و دراز دستی عشق

عاکفان صوامع قدسیم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۹

 

دو جهان است درکنار خودم

خود خزان خود و بهار خودم

مایه ور تر، کنارم از دریاست

خجل از چشم اشکبار خودم

گاهگاهی دلم به خود سوزد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۶

 

عقل دور است از آن جهان که منم

عشق داند مرا چنان که منم

سره ام در قمار سربازی

حبّذا سود بی زیان که منم

چشم صورت حجاب اگر نشود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۸

 

عشق عالی مقام را نازم

مایهٔ احتشام را نازم

می پزم با خود آرزوی وصال

سود سودای خام را نازم

نسخهُ مرهمم دل ریش است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۷

 

سحر آمد ندا ز میخانه

کای خرابات گرد دیوانه

کنج مسجد گرفته ای تا کی؟

چه زیان داشت طور رندانه؟

سبحه در کف نشسته ای تا چند

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۵ - در عذرخواهی از اتفاق توارد در اشعار

 

به خدایی که از اشارت کن

عالمی را نموده معماری

که مرا شعر و شاعری عار است

کاش بودم ازین هنر عاری

بارها خواستم کزین ذلّت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۸ - در وصف خود سروده است

 

لایق مدح در زمانه چو نیست

خویشتن را همی سپاس کنم

هر چه گویم نه تهمت است و نه لاف

از حسودان چرا هراس کنم؟

کرده باشم مقام خود را پست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۹ - قطعه در نکوهش روزگار خویش

 

روزگاریست، عقل می کوبد

کنج آسایش اختیارکنم

در به روی جهانیان بندم

کنج آسایش اختیارکنم

سفر دور مرگ، نزدیک است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - قطعه در شکایت بعضی از مردم زمان خود

 

قدر هر سفله، از تو گشت علم

ای سپهر خَم، این چه انصاف است

از تو، امروز کافی الملکیست

هرکه تمغای کون اوقاف است

تا که سگ یافت می شود، ندهی

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode