گنجور

 
حزین لاهیجی

دل آزاده، باخدا باشد

ذکر، نسیان ماسوا باشد

دل چو خالی شد از خیال خودی

حرم خاص کبریا باشد

می رسد هر نفس نسیم وصال

خنک آن دل، که آشنا باشد

ای رخت قبله گاه مشتاقان

کس مباد از درت جدا باشد

عاشق از دست غمزه ات تا کی

کشته تیغ ابتلا باشد؟

جلوه تا چند در جهات کنی؟

از تو هر گوشه فتنه ها باشد

کفر زلف تو راهزن گردد

نور روی تو رهنما باشد

رخ برافروز تا فرو سوزد

ذره هایی که در هوا باشد

جلوه کن در لباس یکتایی

تا من و ما، تمام لا باشد

می توحید را به ساغرکن

خرقهٔ زهد،گو قبا باشد

هر چه عاشق کند، خدا کرده ست

نکته بر عاشقان خطا باشد

هرکه فانی شود ز خویش حزین

مَن رَانی فَقَد رَا باشد

 
 
 
مسعود سعد سلمان

تا تو را در جهان بقا باشد

عز و اقبال در قفا باشد

ای بزرگی که تابش خورشید

پیش رای تو چون سها باشد

هر بزرگی که در جهان بینند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

صدر بابوئیان سزا باشد

کاندرو عقل را ثنا باشد

آنکه آزاده را پس از ایزد

بندگی کردنش هوا باشد

وانکه بگذشته از پرستش حق

[...]

انوری

هرچه با من کنی روا باشد

برگ آزار تو کرا باشد

چون تو در عیش و خرمی باشی

گر نباشد رهی روا باشد

چند گویی که از بلا بگریز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
نصرالله منشی

هر عصایی نه اژدها باشد

هرگیاهی نه کیمیا باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه