گنجور

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۰۵ - مناجات در انتقال از طلاقت وجه به تودد و تالف

 

ای غمت شادی دولتمندان

لب امید به یادت خندان

باد یک شمه ز لطفت گفته

باغ را غنچه دل بشکفته

می گشایی به سر انگشت کرم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۰۶ - عقد سی و سوم در تودد و تالف که به شفقت و محبت با خلق خدای آمیختن است و از لوازم آمیزش ایشان نگریختن

 

ای ز خود ناشده یک لحظه خلاص

هر دم از عام مجو خلوت خاص

چو الف از همه کس فرد مشو

حکم «المؤمن آلف » بشنو

میل وصلت ز الف کم باشد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۰۷ - حکایت آن زاغ و کبوتر که به مناسبت لنگی همپای یکدیگر شده بودند

 

عارفی طوف کنان رفت به باغ

دید در باغ حمامی با زاغ

با هم از حکم دو جنسی رسته

چون دو همنجس به هم پیوسته

عارف آن حال عجب را چون دید

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۰۸ - مناجات در تقریب سماع

 

ای دل و دیده صاحبنظران

از خیالت به جمال دگران

روی در روی تو باشد همه را

چشم دل سوی تو باشد همه را

همه جا پرتو رویت نگرند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۰۹ - عقد سی و چهارم در سماع که از خود گذشتن است و آستین بر خلق افشاندن نه گرد خود گشتن و از خدای بازماندن

 

ای درین خوابگه بی خبران

بی خبر خفته چو کوران و کران

سر برآور که درین پرده سرای

می رسد بانگ سرود از همه جای

بلبل از منبر گل نغمه نواز

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۱۰ - حکایت صوفی و اعرابی که غلام وی به حسن حدی شتران وی را هلاک کرده بود

 

صوفیی راه یقین می پیمود

پا به میدان توکل می سود

روز در بادیه می برد به شب

یک شبی زنده ای از حی عرب

آمدش در ره آن بادیه پیش

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۱۱ - مناجات در تقریب نصایح انگیختن

 

ای ز تو ملک و ملک رفته ز دست

شتران فلک از ذوق تو مست

بیم آنست که این هفت و چهار

بگسلانند ز مهر تو مهار

در بیابان غمت روی نهند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۱۲ - عقد سی و پنجم در دولتخواهی سلاطین که عدل ایشان سرمایه آبادانی است و ظلم ایشان پیرایه ویرانی

 

ای بلند از قدمت پایه تخت

تاج را گوهر تو مایه بخت

کرده از صبح ازل همرهیت

سایه وش دولت ظل اللهیت

منصب خسرویت داده خدای

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۱۳ - حکایت معموری مملکت نوشیروان که جغد از بی خرابگی خراب بود و ویرانه چون گنج نایاب

 

عدل نوشیروان چو یافت کمال

ملکش از ماشطه عدل جمال

خواست تفتیش غم و شادی ملک

به خبرگیری از آبادی ملک

خویش را شهره به بیماری ساخت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۱۴ - مناجات در انتقال از دولتخواهی ارباب سلطنت به نیکخواهی ارکان دولت

 

ای ز عدل تو سماوات به پای

نور عدلت ز زمین ظلم زدای

عدل شاهان که به هر خیر و شریست

از جهانداری عدلت اثریست

نام تو عدل بود کار تو عدل

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۱۵ - عقد سی و ششم در نیکخواهی ارکان دولت که در میان پادشاه و رعایا رابطه اند و در وصول آثار عدل و ظلم واسطه

 

ای می قرب شهت برده ز دست

زین قرابه نشده کس چو تو مست

زود باشد که دهد خونابه

ساقی دورت ازین قرابه

حق این قرب به شکر آر بجای

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۱۶ - حکایت نصیحت قبول کردن عمر عبدالعزیز از غلام خود که خازن بیت المال بود

 

عمر ثانی آن همچو نخست

کرده در دین سبق عدل درست

داشت در ستر حرم فرزندان

چون پدر جمله سعادتمندان

عید شد پیش پدر جمع شدند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۱۷ - مناجات در انتقال از ارکان دولت به رعایا

 

ای به راه طلبت سعی کسی

خالی از ترک هوس ها هوسی

آه ازین هیچ کسی ها که ز ماست

بهر این بوالهوسی ها که ز ماست

جان درین هیچ کسی چند کنیم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۱۸ - عقد سی و هفتم در دلالت رعایا چه غایب و چه حاضر به حق شناسی و شکرگزاری سلاطین چه عادل و چه جابر

 

ای درین تنگ فضا گشته اسیر

زیر تیغ و قلم شاه و وزیر

گه ز تیغ ستمی همچو قلم

فرق سر شق شده رنج و الم

گه به زخم قلمی همچون تیغ

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۱۹ - حکایت مناجات موسی علیه السلام که دیده یقین وی بگشایند و عدل در صورت ظلم را به وی نمایند

 

گفت روزی به مناجات کلیم

کای جهاندار خداوند حکیم

بر دلم روزن حکمت بگشای

عدل در صورت ظلمم بنمای

گفت تا نور یقینت نبود

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۲۰ - مناجات در انتقال از نصیحت رعایا به وصیت فرزند

 

ای ز تو اهل نظر تیز بصر

کارت از قاعده عدل بدر

غایت کار تو نتوان دانست

کنه اسرار تو نتوان دانست

بس که پختیم درین نکته هوس

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۲۱ - عقد سی و هشتم در وصیت فرزند ارجمند ضیاء الدین یوسف حفظه الله عما یوجب التحسر و التأسف

 

ای نهال چمن جان و دلم

غنچه باغچه آب و گلم

قرة العینی و چشمم به تو تیز

چرخ را کند کن چشم ستیز

قوة الظهری و پشتم به تو راست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۲۲ - حکایت امیرالمؤمنین حسن رضی الله عنه با آن جوان منزوی

 

حسن آن سبط نبی سر ولی

طلعتش مطلع انوار جلی

رفت در خانه آن تازه جوان

در ره اهل دل از گرم روان

دید بر خلق خدا در بسته

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۲۳ - مناجات در انتقال از وصیت فرزند به نصیحت نفس خود

 

ای مراد دل تنها شدگان

مونس وحدت یکتا شدگان

مایه صحبت تو تنهایی

سایه وحدت تو یکتایی

فرخ آن کس که به تنهایی ساخت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۲۴ - عقد سی و نهم در نصیحت نفس خود که از همه گرفتارتر است و به نصیحت سزاوارتر

 

جامی این پرده سرایی تا چند

چون جرس هرزه درایی تا چند

چند بیهوده کنی خوش نفسی

هیچ نگرفت دلت زین جرسی

ساز بشکست چه افغان است این

[...]

جامی
 
 
۱
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۵۰
sunny dark_mode