گنجور

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح خاقان اعظم عمادالدین پیروزشاه

 

ای زمان شهریاری روزگارت

تا قیامت شهریاری باد کارت

ای ترا پیروزی و شاهی مسلم

باد ببر پیروزی و شاهی قرارت

ای به جایی کاسمان منت پذیرد

[...]

انوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲

 

ای چو چشم سوزن عیسی دهانت

هست گویی رشتهٔ مریم میانت

چون دم عیسی‌زنی از چشم سوزن

چشمهٔ خورشید گردد جان فشانت

آنچه بر مریم ز راه آستین زد

[...]

عطار
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۳

 

صاحبا گرچه ز جودت شکر دارم

پیش ازین واکنون به تو امیدوارم

کز نصاب جاه محرومم نداری

این امید از عین لطفت چشم دارم

اسبکی دادی پریرم کاندرین ره

[...]

مجد همگر
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

گر بر آرد عشقت از جانم قیامت

من نخواهم کرد بر عاشق ملامت

دیگران را جامه می سوزد مرا جان

بر من مسکین چه می آید غرامت

در بلای عشق می خواهم همیشه

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

الغیاث از جفت و طاق ابروانت

دین و دل شد در سر آن هر دوانت

آخر از چشمان مستت چند نالم

نیست ممکن مَخلَصم زان جادوانت

بی حیا بر خون من الله اکبر

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۴

 

دوست می دارم خمارِ چشم مستش

و آن نگار و نقش بر سیمینه دستش

از کجا گویم که از سر تا به پایش

در نکویی هر چه بتوان گفت هستش

سرو را با آن بلندی غیرت آید

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶

 

گفتم آیا در کنار آرم میانش

خود سبک در تاب شد و آمد گرانش

خواستم تا بوسه یی گیرم ز لعلش

بی دُرِ دندان نشد پیدا دهانش

قفلِ لب بگشاد و خندان شد به خنده

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۶

 

دل ببرد از من بتی زیبا نگاری

ماه‌رویی سرو قدّی گل عذاری

عاشقم عاشق بگفتم آشکارا

عاشقی چندین گناهی نیست باری

کارِ من بر رویِ نیکو حال کردن

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۰

 

من به هر جوری نخواهم کرد زاری

زانکه دولت باشد از خوی تو خواری

گفته‌ای: خونت بریزم،سهل باشد

بعد ازین گر بر سرم شمشیر باری

گو: بیاموز، ابر نیسانی، ز چشمم

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۷

 

هرگزت عادت نبود این بی‌وفایی

غیر ازین نوبت که در پیوند مایی

من هم اول روز دانستم که بر من

زود پیوندی، ولی دیری نپایی

میکنم یادت بهر جایی که هستم

[...]

اوحدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

آن لب شیرین همچون جان شیرین

وان شکنج زلف همچون نافه ی چین

جان شیرینست یا مرجان شیرین

نافه ی مشکست یا زلفین مشکین

عاقلان مجنون آنزلف چو لیلی

[...]

خواجوی کرمانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۲

 

باز دست از جانفشانان بر فشاندی

داد بیدادی ز مظلومان ستاندی

رفتی و آن عارض چون آب و آتش

یاد گارم در دل و در دیده ماندی

بر تو گفتی سوره ای خوانم چو میری

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۵

 

با من این بودت ز اول شرط باری

کآخر الأمرم به یاد همه نیاری

بسکه با شوریدگان چون زلف مشکین

عهد بستی و شکست از بیقراری

با رقیبان گرانجان بیش منشین

[...]

کمال خجندی
 

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲ - در وصف فروردین و ستایش ولی عهد

 

باز باغ از فر فرودین جوان شد

گلستان چون روی یار دل ستان شد

طرف گل زار آن چنان شد کز نکوئی

خود تو گوئی رشگ گل زار جنان شد

باغ را ابر بهاری آب یاری،

[...]

قائم مقام فراهانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶

 

زان فشانم اشک در هر رهگذاری

تا به دامان تو ننشیند غباری

زلفت از هر حلقه می‌بندد اسیری

چشمت از هر گوشه می‌گیرد شکاری

از برای بی قراران محبت

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمین‌ها » شمارهٔ ۴

 

این غزل فرمودهٔ شاه است بشنو

تا به مهر آید دل پرخشم و کینت

«تابم از دل برد زلف عنبرینت

صبرم از کف برد لعل شکرینت

تنگ شکر از چه ریزد از دهانت

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمین‌ها » شمارهٔ ۷

 

تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم

طبع من مستغنی از در ثمین شد

«عید مولود امیر المؤمنین شد

عالم بالا و پایین عنبرین شد

از برای مژدهٔ این عید حیدر

[...]

فروغی بسطامی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - ایضاً ‌در ستایش شاهزا‌ه رضوان و ساده شجاع‌لسلطنه حسنعلی میرزا طاب ‌ثراه فرماید

 

ای به از روز دگر هر روز کارت

باد بهروزی قرین روزگارت

روز بارت‌کت فتد در پره‌گردون

گردن‌گردان بود در زیر بارت

آشکارا بر نهانی پرده پوشد

[...]

قاآنی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

چشم و ابرویش به قهرم دل رباید

گوهر و لعلش به لطفم جان فزاید

ز آن دو تلخی ها به کارم برد و خود را

زین دو صد چندان به شیرینی ستاید

آن دو رنگ رامش از نفسم ستاند

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۲

 

آنکه آمد نه فلک نیم آستانش

بی دریغ افکند بر خاک آسمانش

فخر بودی جاودان روح القدس را

فرق سودی گر به پای پاسبانش

آنکه جان از پرتو جسمش جهان را

[...]

صفایی جندقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode