با من این بودت ز اول شرط باری
کآخر الأمرم به یاد همه نیاری
بسکه با شوریدگان چون زلف مشکین
عهد بستی و شکست از بیقراری
با رقیبان گرانجان بیش منشین
نون لطیفی طاقت ایشان نداری
سر میروی تنها براه و من چو سایه
دره پیته افتان و خیزان از نزاری
بعد ازینت با خدا خواهم سپردن
زآنکه رسم عاشق آمد جانسپاری
با سگته گفتم چو آیم شب برآن در
می باشد ز نو کآن در گذاری
بانگ زد بر من به جنگ و گفت تاکی
هر شب اینجا آنی و دردسر آری
دوش دیدم بر سر کوی تو دل را
گفتم ای مسکین تو باری در چه کاری
گفت من بیش از کمال اینجا رسیدم
تا کنیم از یکدیگر فریاد و زاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از مشکلات و دلتنگیهای خود در عشق سخن میگوید. او به یادآوری شرایطی که در ابتدای عشق با معشوق داشته اشاره میکند و از شکستن عهد آنها در میان شور و آشفتگی گله مینماید. شاعر احساس میکند که نمیتواند با رقیبانش همنشینی کند و از آنها دوری میکند. او به تنهایی در جاده میرود و همچون سایهای در پی محبوبش حرکت میکند. در نهایت، با خدا عهد میبندد تا درد و رنج عاشقانهاش را به او بسپارد و از وضعیت خود در این عشق شکایت میکند. او به مسکینی دل خود اشاره میکند که در خلوت عاشقانه، از درد و زاریهای ناشی از عشق میگوید.
هوش مصنوعی: از ابتدا برای من این موضوع مشخص بود که در نهایت، به یاد هیچ چیز و هیچکس نخواهی افتاد.
هوش مصنوعی: به خاطر نامرادیهای زیادی که با عشقهای آشفته و پرشور داشتی، و به خاطر اینکه در این راه به وعدههای خود عمل نکردی، دلم به شدت بیقرار و ناآرام شده است.
هوش مصنوعی: با رقبای سرسخت و با استعداد زیاد وقت خود را تلف نکن، چرا که تو طاقت رقابت و تحمل فشار آنها را نداری.
هوش مصنوعی: تو به راه خود میروی و من مانند سایهات در دنبالت حرکت میکنم، گاهی با شتاب و گاهی با احتیاط.
هوش مصنوعی: بعد از این، خود را به خدا میسپارم، زیرا رسم عاشق این است که جانش را به معشوق بدهد.
هوش مصنوعی: گفتم وقتی شب به در آنجا میرسم، با تو صحبت میکنم و میدانم که آن در، در دسترس خواهد بود.
هوش مصنوعی: صدایی به من گفت که چرا هر شب در اینجا میمانی و فقط دردسر ایجاد میکنی؟
هوش مصنوعی: شب گذشته در خیابان تو دیدم که دل به خود میگفت، ای بیچاره، چرا در این وضعیت هستی؟
هوش مصنوعی: او گفت که به مرتبهای فراتر از کمال رسیدهام، تا بتوانیم از دل یکدیگر فریاد بزنیم و گریه کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل ببرد از من بتی زیبا نگاری
ماهرویی سرو قدّی گل عذاری
عاشقم عاشق بگفتم آشکارا
عاشقی چندین گناهی نیست باری
کارِ من بر رویِ نیکو حال کردن
[...]
من به هر جوری نخواهم کرد زاری
زانکه دولت باشد از خوی تو خواری
گفتهای: خونت بریزم،سهل باشد
بعد ازین گر بر سرم شمشیر باری
گو: بیاموز، ابر نیسانی، ز چشمم
[...]
زان فشانم اشک در هر رهگذاری
تا به دامان تو ننشیند غباری
زلفت از هر حلقه میبندد اسیری
چشمت از هر گوشه میگیرد شکاری
از برای بی قراران محبت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.