گنجور

 
مجد همگر

صاحبا گرچه ز جودت شکر دارم

پیش ازین واکنون به تو امیدوارم

کز نصاب جاه محرومم نداری

این امید از عین لطفت چشم دارم

اسبکی دادی پریرم کاندرین ره

با وجودش نه پیاده نه سوارم

گر کسی گوید مرا کاین بارگی چیست

من چه گویم یا جوابش چون گذارم

گر بگویم خود خریدم ننگم آید

ور بگویم خواجه دادم شرمسارم

نیست فربه تا بدیگش در بجوشم

ننگم آید کش به قصابان سپارم

نیست لایق باز اصطبلت سپردن

اینقدر باشد خرد آموزگارم

می نیارم داشت مخفی زانکه یاری

صوفیانه گفت خواهم زانکه یارم