گنجور

 
ترکی شیرازی

من آدمی به چشم ندیدم مثال تو

نور خدایی است عیان از جمال تو

از بسکه در خیال منی روز تا به شب

شبها به خواب می نروم از خیال تو

دیگر به جستجوی هلالش چه حاجت است

آن را که دیده ابروی همچون هلال تو

ای فخر کاینات! که عقل ذوی العقول

کی می توان رسید به کنه کمال تو

حسن خصال تو نتواند کسی نوشت

آگه بود خدای، ز حسن خصال تو

سیمرغ وهم گر بپرد صد هزار سال

کی می رسد به پایهٔ قصر جلال تو

خورشید نور خویش نگسترده بر زمین

جز بهر آن که بوسه زند بر نعال تو

بر قصیر و نجاشی و خاقان و اردوان

جا دارد ار که فخر نماید بلال تو

روزی که سر زخاک برآرم من از خرد

چیزی دگر نخواهم الا وصال تو

«ترکی» کجا و وصف کمال تو از کجا

صلوات بر تو باد و، بر اصحاب و آل تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ادیب صابر

آراسته است روی جمال از جمال تو

بر بسته باد چشم کمال از جلال تو

مولانا

ای دیده من جمال خود اندر جمال تو

آیینه گشته‌ام همه بهر خیال تو

و این طرفه‌تر که چشم نخسپد ز شوق تو

گرمابه رفته هر سحری از وصال تو

خاتون خاطرم که بزاید به هر دمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
ابن یمین

ای ماه آسمان لطافت جمال تو

ترسم همیشه بر تو ز عین الکمال تو

همچون سواد چشم و سوید ای دل مرا

نور و سرور دیده و دل داد خال تو

از بسکه با تو راست دلم گر چه کج بود

[...]

حافظ

ای آفتاب آینه دار جمال تو

مشک سیاه مجمره گردان خال تو

صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود

کـ‌این گوشه نیست درخور خیل خیال تو

در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن

[...]

جامی

زینسان که خو گرفت دلم با وصال تو

وای من آن زمان که نبینم جمال تو

مردم ز فرقت تو کجا رفت آنکه من

هر لحظه دیدمی رخ فرخنده فال تو

بینم جهان به روی تو روی تو گوییا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه