گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۵۵

 

فرزند هنرمند من ای نور دو چشمم

حقا که مرا بیتو ز جان هست ملالی

در هجر تو خون شد دل از اندیشه آنم

کایا بودم با تو دگر باره وصالی

روزیکه بصد حسرت و محنت بشب آید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۵۶

 

فیلسوفی گفتم اندر خطه هندوستان

حکمتی دیدم نوشته بر در بتخانه‌ای

گفتمش برگو چه حکمت هست گفتا آنکه بود

آدمی چون بار شیشه چرخ چون دیوانه‌ای

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۵٧

 

قطب سپهر مکرمت ای یافته دلم

از جود تو چو ذره ز خور تاب زندگی

بر من که مرده بودم از احداث روزگار

مهرت گشاد بار دگر باب زندگی

در خشکسال مکرمت ابر سخات زد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۵٨

 

کاشکی با اینهمه محنت که من دارم ز غم

روز آخر خود نکردی با من این بد گوهری

محنت دوران و رنجوری و درد بیکسی

فرقت احباب و تنهائی و غربت بر سری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۵٩

 

کریما وعده‌ای دادی چنانم

که خادم گشت از آن مخدوم راضی

تقاضا میکنم هر چند دانم

که بر رأی تو نسیان نیست قاضی

ولی محتاج باشد تیغ بران

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶٠

 

کسیکه سفله و ادنای خلق بوده بود

اگر بگیرد امروز ماه تا ماهی

چنان بود که کدو همسر چنار بود

ولیک ناید ازو مسند شهنشاهی

مریز آب رخ از بهر نان تو ایدرویش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶١

 

گر کسی با تو بد کند زنهار

جز بنیکی جزای آن نکنی

از بدی گر کسی کند سودی

از نکوئی تو هم زیان نکنی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶٢

 

گر ستم میرسد از غیر ترا باک مدار

که مرا تجربه افتاد درین کار بسی

او نماند ابدا ظالم و تو مظلومش

که بد و نیک بیک حال ندیدست کسی

چون بد و نیک سر انجام فنا خواهد شد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶٣

 

گر تمتع ترا ز نقره و زر

اینقدر بس که قابض آنی

یک سخن بیغرض ز من بشنو

غم خود خور که سخت نادانی

چه نهی سیم و زر بدشواری

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶۴

 

گر تو بر سهل و ممتنع خواهی

خویشتن را که مطلع یابی

شعر ابن یمین بدست آور

کان همه سهل و ممتنع یابی

از لطائف هر آنچه نام بری

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶۵

 

گذر کن از ره لطف ای نسیم باد شمال

بخاک درگه نوئین شهنشان کرتای

امیر عالم عادل که غیر او نرسید

ز خسروان جهان کس درین سپنج سرای

به بی نظیری عنقا و همت شهباز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶۶

 

مرا در خفیه دی میگفت یاری

که بینم شاه را از تو غباری

چه گفتی باز گو تا هست باقی

در آن حضرت مجال اعتذاری

بدو گفتم که تا اکنون جز اخلاص

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶٧

 

مکافات بدی کردن حلالست

چو بی جرم از کسی بد دیده باشی

بدی با او بجای خویش باشد

نکوئی کن که نیکو کرده باشی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶٨

 

منم آنکه در مدحتت طبع من

سپهر ازرقی گشت و مهر انوری

عطارد شود نکته های مرا

ببازار دانش بجان مشتری

بهر سو که روی آورم اهل فضل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۶٩

 

من شنیدم که از ره شفقت

پدر پیر گفت با پسری

که ترا ناگه ار بدست فتد

ز اقتضای زمانه سیم و زری

بشنو از طوطی شکر گفتار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٧٠

 

منم آنکس که در اشعار عذبم

نیابد هیچ طاعن جای طعنی

اگر ممدوح یابم مدح گویم

سزای آفرین از لفظ و معنی

همانا داستان باستانست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٧١

 

من اندر کسب اسباب فضائل

نکردم هیچ تقصیر و توانی

هنر پروده ام زینسان که بینی

بیا انکار کن گر میتوانی

سخنهائی بنظم آرم روانبخش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٧٢

 

من و نفس نفیس و فقر و فاقه

نمیخواهم غنی گشتن بخواری

بود جان دادنم در آب خوشتر

از آن کز غوک خواهم جست یاری

بمیرد گرسنه شهباز از آن به

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٧٣

 

مرا گفتند جمعی مهربانان

چو دیدندم ز غم در اضطرابی

که خوش میباش کز دوران گیتی

عمارت باز یابد هر خرابی

کشیدم از جگر آهی و گفتم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٧۴

 

مزن دم در آنچت گزیرست ازان

که حمل افتد این شیوه بر بیهشی

گر ایدون بمقدار گوئی سخن

ز خوی خوش خویش در رامشی

ور از حد برون میبری گفت را

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۶۶
۶۷
۶۸
۶۹
۷۰
۱۰۵