گنجور

 
ابن یمین

من شنیدم که از ره شفقت

پدر پیر گفت با پسری

که ترا ناگه ار بدست فتد

ز اقتضای زمانه سیم و زری

بشنو از طوطی شکر گفتار

روح را در مذاق چون شکری

هم بخور هم بدوستان بخوران

از نهال سعادتت ثمری

حیفم آمد که حاصل همه عمر

بگذاری که تا برد دگری