گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١۵

 

با تو ابن یمین بخواهد گفت

سخنی از ره نکو خواهی

پادشاهی که بندگان وی اند

خلق عالم ز ماه تا ماهی

راه رشد و ضلال پیدا کرد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١۶

 

با خرد از سر ضجرت سخنی میگفتم

کای ز نور تو ز ظلمت دل و جانم ناجی

هیچ حضرت بود امروز که صاحب هنری

گردد از گردش گردون بجنابش لاجی

گفت باشد در دستور جهان آصف عهد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١٧

 

برای نعمت دنیا مکش مذلت خلق

که نزد اهل خرد زین سبب خسی باشی

ز خون دیده غذا گر کنی از آن خوشتر

که زیر منت احسان ناکسی باشی

اگر قبول کنی پند من از آن خوشتر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١٨

 

پیشتر زین علی شمس الدین

که سر از کبر بر فلک سودی

گرچه در جمع مال و در ضبطش

ید بیضا و سحر بنمودی

لیکن از شاعران خوش گفتار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١٩

 

پدر کردی نصیحت مر پسر را

که زنهار از کسی چیزی نخواهی

و گر روزی چنان افتد که خواهی

ز مردی خواه اگر چیزی بخواهی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢٠

 

تا توانی ضمان مشو کس را

کاولش بر دهد پشیمانی

و اوسط آن بود ملامت خلق

و آخر اندر غرامتش مانی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢١

 

ترک شراب کردم از آنرو که دیدمش

کز وی نماند در دل اصحاب طاعتی

یک کار نیک ازو ندهد هیچکس نشان

الا بهم کشیدن احباب ساعتی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢٢

 

جهد کردیم بسی تا دو سه روزی ز حیات

دم بر آریم بکام دل خود با یاری

عمر شد در سر این آرزو و دست نداد

آنکه آید بکفم تازه گل بی خاری

من تهیدستم و آزاده چو سرو از پی آن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢٣

 

جلال دولت و دین آصف سلیمان فر

خدیو کشور اهل هنر امیر علی

فلک چو یاد وزیران کند توئی که بود

یکیش صاحب کافی دگر امیر علی

جهان پیر دگر باره نوجوان گردد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢۴

 

چو روزگار بکام تو گشت و دولت یار

بکوش تا دل آزرده ئی بدست آری

مباش یکنفس از کار خویشتن غافل

مگر که فرصت امکان ز دست بگذاری

که آنکسیکه ز تو جست یاریی امروز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢۵

 

چه خوش بودی ایدل درین دیر فانی

که کس را بکس آشنائی نبودی

و گر بودی آنگه بیاران یکدل

فلک را سر بیوفائی نبودی

خوشست آشنائی بهم اهل دلرا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢۶

 

چهار چیز بچار دگر بود محتاج

بیان کنم اگر آنرا تو مستمع باشی

خرد بتجربه خویشی بدوستی با هم

نسب بفخر حسب سروری بزر پاشی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢٧

 

چهار چیزست آئین مردم هنری

که مردم هنری زین چهار نیست بری

یکی سخاوت طبعی چو دستگاه بود

به نیکنامی دائم ببخشی و بخوری

دو دیگر آنکه دل دوستان نیازاری

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢٨

 

چون رسد روزی به وقت خویشتن

زحمت جستن چه بر خود می‌نهی

بی‌اجل چون کس نخواهد مُرد نیز

پس چرا بر عجز و سستی تن دهی

رزق مقسومست لا ترحل به

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢٩

 

چنان زندگانی کن ای نیک رای

بوقتی که اقبال دادت خدای

که خایند از حسرت انگشت دست

گرت بر زمین آید انگشت پای

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣٠

 

خداوندا همیشه بود ما را

کتان و صوف و کمخاو عتابی

زر و اجناس و غله اسب و استر

ز پالانی و زینی و رکابی

کنون از جور چرخ ناسزاگار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣١

 

خسروا قدرت آن بینمت از لطف خدای

که بکتان مدد از پرتو مهتاب دهی

بدل دشمن اگر خود بود از آهن و روی

چون بهیبت نگری لرزش سیماب دهی

مده از دست کنون فرصت امکان چو ترا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣٢

 

خداوندا بر این عالیجنابت

کزو دارد فلک صد شرمساری

فراوان رنج بی راحت کشیدم

کنون سیر آمدم زین هرزه کاری

نخواهم کرد ازین پس عمر ضایع

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣٣

 

خداوندا بحق آن کرامت

که ما را در ازل کردی گرامی

بنزدیک ملایک نفس ما شد

بتعلیم اسامی از تو سامی

ز ما نادیده استحقاق احسان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣۴

 

دیده ام اکثر ممالک را

به ندیدم ز ملک تنهائی

سایه همسایه گیر اگر خواهی

تا چو ابن یمین برآسائی

ابن یمین
 
 
۱
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸
۱۰۵