گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵۵

 

دی یکی گفت کابن یمین

با کناری شد از میان گروه

گفتمش بنده را دلی باشد

بس لجوج و ملول و بس نستوه

صحبت خلق بی نفاقی نیست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵۶

 

دی معرف به پیش آصف عهد

خواند فصلی ستوده که و مه

طمع خام او بر آنش داشت

که مگر پخته کرد نان فره

خواجه را خود دهن بتحسینش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵٧

 

روزی ز بهر تجربه بگرفتم آینه

دیدم نشان مرگ در آنجا معاینه

بگریستم بزاری زار از نهیب مرگ

در حال بر زمین زدم از درد آینه

گفت آینه مرا چه زنی خیره بر زمین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵٨

 

ز آستانه جاه و جلال خسرو عهد

سپهر کشور داد و دهش سپاهانشاه

ستوده سرور عالم که صیت مکرمتش

علم فراخت ز ماهی بر اوج قبه ماه

مثال ممتثل آمده به بنده ابن یمین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵٩

 

سرا فاضل دهر ایرج ای که در همه فن

به سان مردم یکی فن کسیت همتا نه

به نزد بنده رسید از تو قطعه‌ای که به لطف

ندانم آب حیات آنچنان بود یا نه

سوال کرده لطیفانه نکته‌ای که مرا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶٠

 

شرف دولت و دین زبده اصحاب کرم

ای بذاتت هنر و فضل تولا کرده

ابر کلک گهر افشان تو مانند صدف

دهن آز پر از لؤلؤ لالا کرده

چشم بد دور ز خط تو که هر نقطه او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶١

 

صاحب عادل جلال ملک و دین دستور شرق

ای ز رفعت خاک پایت افسر خورشید و ماه

نفثه المصدور خواهم عرضه کردن پیش تو

گرچه داند رای صاحب حال من بی اشتباه

بر بساط حضرتت چون رخ نهاد ابن یمین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶٢

 

صاحب صاحبقران والا علاء ملک و دین

مهترانرا داد دادی داد این کهتر بده

مانده ام چون مهره اندر ششدر رنج خمار

بنده خود را خلاص از رنج این ششدر بده

چون بیایم در پی اینقطعه سوی بزم تو

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶٣

 

طمع ابن یمین چیست ز کرم کرمت

خود بدانی چو در آن صرف کنی اندیشه

هست آن میوه که از لطف بود چهره نمای

دانه از باطن او همچو پری از شیشه

با همه لطف که دارد نخورم خون دلش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶۴

 

طلب کردن همیشه کهتران را

بود مر مهتران را کار و پیشه

ز مرغان گرچه کمتر بود هدهد

سلیمانش طلب کردی همیشه

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶۵

 

فریومد آنمقام کزین پیش خسروان

بودند با هم از پی آن در مطاعنه

مصری چو خلد جامع اهل صفا ولیک

بودی عزیز او شده مشتی فراعنه

هریک بدانمثابه که با مادرش پدر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶۶

 

فخر دین و ملک معنی ای ز نور رای تو

رهروان عالم علوی هدایت یافته

عقل اول دست تدبیر ترا در کار ملک

چون ید بیضای موسی با کفایت یافته

مفتی رأی جهان آرای تو در مشکلات

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶٧

 

کاتب اینحروف ابن یمین

بر خط و قول خود گرفت گواه

که بتاریخ بیستم ز رجب

تا بنوغان که باشد آن شش ماه

ده من ابریشم گزیده نیک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶٨

 

گفتم دلا توئیکه همه عمر بوده ئی

بر مطلب و مقاصد خود کامران شده

رای تو در تفحص اسرار کاینات

بگذشته از مکان زبر لامکان شده

هنگام نظم گوهر شهوار خاطرت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۶٩

 

گر حال نیک خواهی فرزند را همیشه

آموزش ای برادر قرآن و خط و پیشه

زیرا که پیشش آید روزیکه کارش افتد

چون پیشه ئی نداند بیل و کلنگ و تیشه

هر کو خطی نخواند یا پیشه ئی نداند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٧٠

 

منت خدایرا که مرا داد خاطری

بر اختراع بکر معانی گماشته

اینهم ز لطف اوست که دارم طبیعتی

رایات علم را بفلک بر فراشته

زین پیش بوده اند فراوان سخنوران

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٧١

 

میدهد گردون بهر نا مستحقی بهره ها

ز آنچه دریا پرورش دادست و کان اندوخته

روز و شب نا اهل را با سیم و زر دارد چو شمع

زانسبب خندان چو شمع آمد روان افروخته

هدهد قواده را با تاج میدارد نگاه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٧٢

 

مکروه طبعت آنچه شود واقع ایحکیم

خوردن غمش یکیست ز غمهای زایده

یا میشود بکام تو یا خود نمیشود

در هر دو حال خوردن غم را چه فایده

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٧٣

 

میار فخر باستاد و شیخ و جد و پدر

که بوده علم و عملشان همه پسندیده

قراضه ئی بتو گرزان رسید بیرون آر

و گرنه جمله جهان گنج گیر پوشیده

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٧۴

 

مرا دو بال بکردار مرغ اگر بودی

گشادمی بجنابت طریق بسته شده

ولی چه سود ندارد رهی بجز پائی

بسنگ حادثه آن نیز سخت خسته شده

ابن یمین
 
 
۱
۶۱
۶۲
۶۳
۶۴
۶۵
۱۰۵