گنجور

 
ابن یمین

دی معرف به پیش آصف عهد

خواند فصلی ستوده که و مه

طمع خام او بر آنش داشت

که مگر پخته کرد نان فره

خواجه را خود دهن بتحسینش

همچو سوفار بود پر از زه

گفت ناگه معرف ای خواجه

سبحه آفرین ز دست بنه

گه گهی نیز میکن احسانی

گرچه تحسینت هست ز احسان به

ز آنکه دیریست تا مثل زده اند

نشود بز بگدگدی فربه