گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
طبیب اصفهانی

چنین که با غم گرفته‌ام خو مخوان به بزمم به میگساری

که ظلم باشد میی که آن را کشد حریفی به ناگواری

ز تیغ جورت ستیزه‌کارا مرا چو کشتی تو خون‌بها را

پس از هلاکم بود خدا را که شرح حالم به خون نگاری

به باغ جنت برم چه حسرت ز تاج و دولت کشم چه منت

در آستانت گرم سپاری ز بندگانت گرم شماری

دلم چه کاوش کنی به مژگان ز کرده ترسم شوی پشیمان

نظر چو داری به دل‌فگاران خوشم از آن رو به دل‌فگاری

طبیب از انده ز روزگارم اگر به مستی کشیده کارم

مکن ملامت مرا که دارم بسی شکایت ز هوشیاری