گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ممدوح نمایند بسی بار خدایان

زین تنگ دلان؟ اینک درایان

همچون رده مور نگرشان از حرص

وز تنگی دست این گره شعر سرایان

خورد را ز ره مدحت منحول مغرور

مداح نماینده بممدوح نمایان

دامن گره افکنده بدامن همه هم پشت

هر روز روان گیر بدوشان چو گدایان

تا صبح دمد آمده با خدمتگاران

تا شام شود در شده با روزه گشایان

با خویشتن آورده بهر قاعده ای بر

کاسه شکنان راه کشان لقمه ربایان

از لکنش معده است نه از طلعت فرخ

هر یک بستم ساخته خود را چو همایان

شاگرد کل جوهریند این همه در حرص

ز استاد فزونتر شده این لقمه بیابان

از غایت بی بنگی و از حرص گدائی

استاده براه اینهمه یافه در ایان

پر کارتر از سوزنی امروز کسی نیست

لیکن چو وئی نیست کس از عالی رایان

او را در دستور خداوند جهان بس

بی حشمت و بی منت این بار خدایان

فرزانه امیر اجل صاجب عالم

کافراخته شد زو علم صاحب رایان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

این گنبد گردان که برآورد بدین سان

…ـان

ای منظره و کاخ برآورده به خورشید

تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان

فرخی سیستانی

تاچون ز در باغ درآید مه نیسان

از دیدن او تازه شود روی بساتین

ناصرخسرو

این گنبد پیروزهٔ بی‌روزن گردان

چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟

من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز

یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان

ناگاه گلستانش پدید آرد گلها

[...]

ازرقی هروی

المنه لله که خورشید خراسان

از برج شرف گشت دگر باره درخشان

المنه لله که آراست دگر بار

دیوان خراسان بسزاوار خراسان

المنه الله که از کشتی عصمت

[...]

قطران تبریزی

آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان

از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان

هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد

هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان

گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه