ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
وقت آنست که بر سبزه مقامی بکنیم
بزمی آراسته و شرب مدامی بکنیم
نیک فالی است که در غرّهٔ شوال به مهر
ماه را نو به خط سبز غلامی بکنیم
مفتی شهر خراب از می نابست بیا
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن
ندانم اینکه چه افتاده عشق را با من
بلی هر آنکو عشق بتانش چیره شود
شگفت نیست گر آید نزار و پیر و کهن
ز رنج و درد چنان شد تنم که گر بینی
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
ای دوست بیا لختی ترک می و ساغر کن
از میکده بیرون شو جان بر لب کوثر کن
مست می وحدت شو پا بر سر کثرت زن
فانی شو و باقی باش تقلید پیمبر کن
گفتار نبی بشنو، اسرار ولی دریاب
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
ای نرگست به خلق در فتنه بازکن
وی سنبل تودست تطاول درازکن*
چشمانت را حذر بود از دیدن رقیب
همچون مریضکان ز مرگ احترازکن
الفت چگونه دست دهد بین ما وشیخ
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسانست اشکی پاک کن
گر نسیم فیض خواهی از گلستان وجود
یک سحر چون گل به عشق او گریبان چاک کن
هرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
غمزهات خونریزتر یا دیدهٔ خونبار من
طرهات آشفتهتر یا خاطر افکار من
لعل جانان سرختر یا لاله یا می یا عقیق
مه نکوتر یا پری یا حور یا دلدار من
کام عاشق تلختر یا صبر یا گفتار تو
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
لاله خونین کفن از خاک سر آورده برون
خاک مستوره فلب بشر آورده برون
نیست این لالهٔ نوخیز، که از سینه خاک
پنجه جنگ جهانی جگر آورده برون
رمزی از نقش قتالست که نقاش سپهر
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
در ده شراب کهنه که آمد بهار نو
برخوان سرود تازه که شد روزگار نو*
برکن شعار کهنه ز تن این زمان که باغ
پوشیده است بر تن گلبن شعار نو
طی گشت هرج و مرج زمستان کز آسمان
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
جان قرین رخ جانان شود انشاءالله
هرچه خواهد دل ما، آن شود انشاءالله
تا ببیند بت من حال پریشانی دل
زلفش از باد پریشان شود انشاءالله
آن که خون دلم از دیده به دامان افشاند
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
علیالصباح که بر طرهات زنی شانه
هزار نافه گشایی میان کاشانه
گر از بهشت گریزد کسی رواست بسی
که هست چون تو بهشتیرخیش درخانه
کسان زنند به دیوانگیم طعنه و من
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲
در طواف شمع میگفت این سخن پروانهای
سوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانهای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع
هریکی سوزد به نوعی در غم جانانهای
گر اسیرخط و خالی شد دلم، عیبم مکن
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
شبی گذشت به آسودگی و آزادی
هزار شکر بدین نعمت خدادادی
چه عیش های مهنا که روی داد به ما
بدین چمن که بدو باد روی آبادی
ز کهنه و نو گیتی نگشت شاد دلم
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
بر سبزه نشست بلبل و قمری
باید می سرخ چون گل حمری
آری می سرخ درخور است از آنک
بر سبزه نشست بلبل و قمری
آن سرخ مِیی که گَرْش بربویی
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
مرا بود به دیدار تو زین پیش وصالی
تو را بود به جای من غنجی و دلالی
مرا نیست ز هجر تو سوی وصل تو راهی
کسی رانبود ره ز وقوعی به محالی
مرا گر سخن وصل تو پیش آید روزی
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶
آخر زغم عشقت ای طفل دبستانی
رفتم من از این عالم، عالم به تو ارزانی
عشق من و تو ای ماه بیرون ز شگفتی نیست
من پیر جهاندیده، تو طفل دبستانی
نشگفت گر از مجنون در عشق شوم افزون
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
نهاده کشور دل باز رو به ویرانی
که دیده مملکتی را بدین پریشانی
دلا مکن گله از کس که خوار و زار شود
هر آن که شد چو تو سرگشته در هوسرانی
ز تار زلف سیاه تو روز مشتاقان
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی
که اعتماد بر اوضاع این جهان نکنی
از این وآن نکشی هیچ در جهان آزار
اگرتو نیت آزار این و آن نکنی
ز صد رفیق یکی مهربان فتد، هش دار
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
ای کمانابرو به عاشق کن ترحم گاه گاهی
ور نه روزی بر جهد از قلب مسکین تیر آهی
آفتابا از عطوفت، بخش بر جانها فروغی
پادشاها از ترحم، کن به درویشان نگاهی
گر گنه باشد که مردم برندارند از تو دیده
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
صبا ز طرهٔ جانان من چه میخواهی
ز روزگار پریشان من چه میخواهی؟
دلم ببردی و گویی که جان بیار ای دوست
به حیرتم که تو از جان من چه میخواهی؟
دوباره آمدی ای سیل غم، نمیدانم
[...]
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
ای تازه بهار نغز و زیبایی
اندر خور دیدن و تماشایی
رضوان سر شاخ تازه پیراید
چون تو سر زلف تازه پیرایی
هر دم به دگر طریقه و آیین
[...]