گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

جان قرین رخ جانان شود انشاء‌الله

هرچه خواهد دل ما، آن شود انشاء‌الله

تا ببیند بت من حال پریشانی دل

زلفش از باد پریشان شود انشاء‌الله

آن که خون دلم از دیده به دامان افشاند

خونش از دیده به دامان شود انشاء‌الله

ای‌نهان گشته‌ ز من‌، باش که حال دل زار

همچو خال تو نمایان شود انشاء‌الله

دل آشفته‌ام از بیم شب هجر دراز

در سر زلف تو پنهان شود انشاء‌الله

تا شود خانهٔ دل‌های عزیزان آباد

خانهٔ جور تو ویران شود انشاء‌الله

بلبل آسوده نشین کز دم جان‌بخش بهار

دهر ویرانه گلستان شود انشاء‌الله