گنجور

قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

از آتش عشق تو شدم شیدایی

ای روشنی دیده هر بینایی

هرجا نگرم جمال تو می بینم

ای دوست،از آن سبب شدم هر جایی

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

ای سرو ریاض آشنایی که تویی

وی شمع طراز روشنایی که تویی

خواهی که غلط نیفتدت رندی کن

وامانده کوی پارسایی که تویی

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

مقتدای ملک امام بشر

شاه انصاریان دین پرور

هم خداخوان و هم خدادان بود

شاه دین،نور چشم اعیان بود

آنکه دیوان ورای کیوان داشت

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲

 

روضة المذنبین احمد جام

آن نهنگ محیط بحر آشام

آسمانست پر مه و پروین

بوستانیست پر گل و نسرین

رحمت ایزدی بجانش باد

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳

 

گاه با خود نشسته ام ز بدی

گاه برخاسته ز فکر خودی

من درویش زار بی دل و یار

مدتی در هوای آن دلدار

بوده ام گه ز خاست،گه ز نشست

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴

 

نقطه سه باشد ای گزین آرا

چون شنیدی بگوی : سلمنا

اسودیه بیاضییست یقین

سیه تن احمدیه را می بین

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵

 

یک تسو و دو تسو و سه تسو

چند باشد کم تسو؟ تو باز گو

یک تسو باشد، ولی، ای خواجه‌تاش

هرچه خواهی باش، با ما بد مباش

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶

 

کسانی که در عشق پرورده‌اند

در آیت درایت طلب کرده‌اند

تو واقف نه‌ای، این حکایت مگوی

به چوگان عرفان توان برد گوی

عزیزان،که راهی به حق برده‌اند

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷

 

خری از پایگاهی کرد فریاد

که دوران سلوک حق برافتاد

ز مردان خدا کس در جهان نیست

وگر بودند باری این زمان نیست

حدیث او خلاف عقل و دینست

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - بیان واقعه دیدن امیر تیمور

 

چون وصلت قاسم بخدا بی شکیست

آنجاکه منم غمزه وغم هردو یکیست

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - بیان واقعه دیدن امیر تیمور

 

الا،ای شاهباز ملک لاهوت

مقید مانده ای در دام ناسوت

چو در ملک دو عالم پادشایی

چرا از نقد معنی بی نوایی؟

کنون بشنو ز جبار جهاندار

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » ملمعات » ملمعات گیلکی » شمارهٔ ۱

 

دیشب آن گیل دل‌افروز، که بیمار اویم

اتفاقا به من افتاد گذارش ز قضا

گفت: هان چونی و تی حال به می عشق چه بو؟

گفتمش: هیچ کساواتی مرا کار مبا

من درویش ستم‌دیده چو بیمار توام

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » ملمعات » ملمعات گیلکی » شمارهٔ ۳

 

با گیل دلبر گفتم که: ای جان

تی دوست داریم، تی بنده فرمان

خندید چون گل و ز ناز می گفت :

هینی خوآندی، هینی و ساکان

گفتم: غریبم و آنگاه عاشق

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » ملمعات » ملمعات گیلکی » شمارهٔ ۴

 

قبله جان من تویی، گیل فرشته رنگ و بو

ماه سپهر مکرمت، سرو ریاض آرزو

گیل نه‌ای، فرشته‌ای، وز دل و جان سرشته‌ای

گیل که بو؟ که بو چنین حوروَش و فرشته‌خو؟

می دل و دین تی فدا، خوا ببری که وس خوشی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » ملمعات » ملمعات گیلکی » شمارهٔ ۵

 

مرا که چشم تو از ناوک بلا بوزه

غریب و خسته و مهجور بی‌خطا بوزه

شنیده‌ام که: دوا درد را کند چاره

چه چاره، چون که من خسته را دوا بوزه؟

رقیب را چو سوال از وصال او کردم

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » ملمعات » ملمعات گیلکی » شمارهٔ ۷

 

بتا، به تارک هجران دل مرا بوزی

چه کرده‌ام؟ چه شد آخر؟ بگو چرا بوزی؟

ترا که ترک ختا گفتم و نگفتم: گیل

مرا ز عین تکبر بدین خطا بوزی

چه دیده‌ای، چه شنیدی ز قاسمی؟ کو را

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » ملمعات » ملمعات گیلکی » شمارهٔ ۸

 

گفتم: ای جان، ز درم باز آیی

گفت: دلدار که می بازایی

گفتمش: عاشق مسکین توام

گفت: خا دانه وزم بین شایی

گفتمش: خیره مراجی خودی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » ملمعات » ملمعات ترکی » شماره ۲: بیا، ای ساقی جان‌ها، بیار آن باده در گلشن

 

بیا، ای ساقی جان‌ها، بیار آن باده در گلشن

به غایت خوشدلم کان یار می‌پرسد که: سن کیم سن؟

به جانان گفتم: ای دلبر، خرابم از غمت یکسر

ولی می‌خوانم این از بر: بو سوز نی سین ایشماس سن

زهی الطاف بی‌پایان، که می‌یابد دلم پنهان

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » ترجیع بند

 

بیا، ای عشق عالم سوز بی غم

قدم بر چشم من نه، خیر مقدم!

دلم از ننگ هشیاری ذلیلست

بیک جام شرابش کن مکرم

ز تو هرگز نه نام و نه نشان بود

[...]

قاسم انوار
 
 
۱
۳۷
۳۸
۳۹
sunny dark_mode