دیشب آن گیل دلافروز، که بیمار اویم
اتفاقا به من افتاد گذارش ز قضا
گفت: هان چونی و تی حال به می عشق چه بو؟
گفتمش: هیچ کساواتی مرا کار مبا
من درویش ستمدیده چو بیمار توام
روشن است این که: به هر حال چنین زار بسا
قاسم از خنده آن یار شد از دست تمام
گفت: خابوزیه از عشق ترا باد بقا!
در ستم شد ز من، از ناز مکرر میگفت:
یار با هیچ کسی حال چنین زار مبا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به عشق و دلدادگی خود اشاره میکند و بیان میکند که در بیماری و رنج عاشقانهای قرار دارد. او به طور تصادفی با یار دلافروز خود روبرو میشود و از حالش میپرسد. گوینده به یار خود میگوید که احساس میکند مانند یک درویش و ستمدیده است و در دل زار و نزار است. لطافت و زیبایی لحظهاش به یار میگوید که عشق او باعث میشود به حالت زاری بیفتد. در نهایت، یاری که از عشق او خندان است، برای وی آرزوی بقا میکند و تاکید میکند که هیچ کس حالش به این زاری نیست.
هوش مصنوعی: دیشب به طور اتفاقی، آن دختر گیل که دل مرا شاد میکند و به خاطر او بیمارم، از کنار من گذشت.
هوش مصنوعی: او پرسید: حال تو چطور است و در عشق چه احساسی داری؟ من جواب دادم: هیچ چیز در این زمینه مرا ناراحت نمیکند.
هوش مصنوعی: من همچون درمندی که در رنج و درد است، به وضوح میگویم که وضعیت من به گونهای است که با هر شرایطی میتوانم زخمخوردگی و ضعف خود را نشان دهم.
هوش مصنوعی: قاسم به خاطر خنده آن محبوبش از همه چیز بیخود شد و گفت: ای خوابآور، عشق تو همیشه پایدار باشد!
هوش مصنوعی: این بیت دربارهی فردی است که به خاطر ناز و محبت معشوقش از دیگران رنج میبرد. معشوق به او میگوید که هیچکس مانند او حال و روز بدی ندارد و این نشاندهندهی عمق احساسات او نسبت به معشوق و تأثیر آن بر زندگیاش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچ کس این بیادبان را ادبی
گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری
ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا
که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا
کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان
خبری هست ز شوال به نزدیک شما
تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال
[...]
شاه باز آمد برحسب مراد دل ما
ملت از رایت او ساخته عونی به سزا
خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر
جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا
سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن
[...]
هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا
اگر آشفته و شوریده شود هست روا
منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم
منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
هوشمن درلب ماهی است به قده سروسهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.