قاسم انوار
»
دیوان اشعار
»
ملمعات
»
ملمعات ترکی
»
شماره ۲: بیا، ای ساقی جانها، بیار آن باده در گلشن
بیا، ای ساقی جانها، بیار آن باده در گلشن
به غایت خوشدلم کان یار میپرسد که: سن کیم سن؟
به جانان گفتم: ای دلبر، خرابم از غمت یکسر
ولی میخوانم این از بر: بو سوز نی سین ایشماس سن
زهی الطاف بیپایان، که مییابد دلم پنهان
سلامم کرد و جامم داد و زانو زد که: سن ایچ سن
مرا میگوید آن جانان چه حیرانی و سرگردان؟
صفاقیل سن، وفا قیل سن، اگر سم عاشقی قیل سن
میان گلشن حسنت هزاران گل به بار آمد
ویران بولماس تور اول بستان اگر بیر چیچکی سون سن
بیا، ای روشنی جان، که هم جانی و هم جانان
بوزون گلشن سوزون روشن روش مولدی که سلطان سن
ز فیضت خاطر قاسم همیشه شاد میباشد
که این فیض از تو مییابد، اگر توقوز اگر توقسن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای ساقی جانها بیا. آن شراب را به گلستان بیاور. بسیار خوشحالم که آن یار میپرسد: «تو کیستی؟»
چه لطف بیپایانی که دلم پنهانی به آن دست مییابد! به من سلام کرد و به من جام داد و زانو زد و گفت: «بنوش!»
آن یار به من میگوید: «چرا حیران و سرگردانی؟ اگر عاشقی صفا کن و وفا کن!»
خاطر قاسم از بخشش تو همیشه شاد است زیرا از سوی تو به این بخشش دست مییابد چه نُهتا باشد و چه نَوَدتا.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.