گنجور

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

تا دل من ریش و لعل و نمکین است

ریش به از مرهم است گر نمک این است

خرمن مشگست زلف او مزنش هان

شانه که غارتگر صبا بکمین است

سر بزن ای ترک ساده هندوی خط را

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

چند عمر اندر پی آب سکندر بگذرد

بگذر از ظلمات تن تا آبت از سر بگذرد

باد کبر از سر بنه کاین سر چو سر در خاک کرد

باد های مشکبو بر وی مکرر بگذرد

برد نقد عمر نرّاد سپهرت پاک تو

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

مگو جان بی سبب بر گردن از مویت رسن دارد

دلی گم کرده امیدی بر آن چاه ذقن دارد

سرآمد عمر دل در چین زلفش همچنان باقی

غریب آری بشهری گر رود دل در وطن دارد

یمین الله بر این گر تن دهد پیراهن نازش

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

آن نه مست است که می خورد و ببازار افتاد

مست آن بود که در خانه خمار افتاد

دل چون فانوس خیال از اثر شعله شمع

بسکه بر دور تو گردید زرفتار افتاد

شاهد حسن تو در پرده نهان بود هنوز

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

حسن از آنپایه گذشته است که در وصف من آید

مگر او پرده براندازد و خود رخ بنماید

رشگم از پرتو خورشید جهانتاب برآید

که همه روز همی روی بدیوار تو ساید

همه ما را بقفا عیب کنند اهل سلامت

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

چه بود با سر زلف تو کار جان بسر آید

زتار او کسلد رشت وجان بدر آید

سپر به پیش سپارد از این ستاره زمین را

گر آسمان همه با آفتاب و با قمر آید

بیا به بین که چه حال است از انتظار تو ما را

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

سرخوشانی که شراب لب مستانه زدند

سنک بر جام و خم و ساغر و پیمانه زدند

خسرو حسن تو تا نرگس مستانه گشود

کوس تعطیل ببام در میخانه زدند

پرده بردار ز رخ تا همه اقرار دهند

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

همچو نی وصل تو هر دم که مرا یاد آید

تا نفس هست دل از درد بفریاد آید

همه عشاق ز بیداد بتان داد کشند

من همه داد کشم تا ز تو بیدار آید

ناز صیاد دلا چونتو بسی کشته بدام

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

دودی ز آهم ار بدرون نی اوفتد

آتش بخشک و تر ز صدای وی اوفتد

از سر ربود هوش من آنچشم پرخمار

تادیگر اتفاق افاقت کی اوفتد

آرد مذاق حکمت اشراق طبع می

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

خون من جای می ار خورد لبش نوشش باد

لیک عهد لبش امّید که در گوشش باد

خیره‌رویی که خطا بر قلمِ صُنع گرفت

شرم از این چشم و لب و زلف و بناگوشش باد

تا سپاه خط سبزش به در آید به قصاص

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

نسزد چنین جمالی به حجاب ناز باشد

درِ دولت است بگذار همیشه باز باشد

اگرش ببینی ای دل گله‌های زلف او را

برِ او مگوی ترسم که سخن دراز باشد

سر و عقل و جان و دینم همه پاک بردی و غم

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

ساقی مجلس گشود زلف سمن سود

مجلسیان پر کنید دامن مقصود

حسن تو روز رخ ایاز سیه کرد

مژده برای باد صبحگاه بمعمود

چشم زلیخا گر اینجمال به بند

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

رنجه مباش از دل از تو در گله باشد

مرغ گرفتار تنگ حوصله باشد

یکسره دل خون شود ز دیده بریزد

به که گرفتار یار ده دله باشد

از تو نرنجم گرم ز بوسه کشی سر

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ترک چشمت چو کمین از پی نخجیر کند

شیوۀ هر نگهش کار دو صد تیر کند

دل سودازده را چاره ز زنجیر گذشت

تا دگر حلقۀ زلف تو چه تدبیر کند

پرده بردار که از شعشعۀ طلعت تو

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

مرغی شکسته درخور تبر ستم نبود

گیرم مقیم زلف تو صید حرم نبود

بیدار بخت من که شدم صید شست تو

پیکان جان شکار ترا صید کم نبود

شد قاتل از سر من و غم میکشد مرا

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

یاد موی توام از دیده به در می‌نرود

خط محویست که از روی قمر می‌نرود

آنکه گوید به سر آرم هوس زلف دراز

ما هم این تجربه کردیم به سر می‌نرود

صدق پیش آر که دایم نرود عشوه به کار

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

زلف به ملک حسن به سر تا کله نهاد

برداشت پای نخوت و بر فرق مه نهاد

عادت نبود تیغ کشیدن به روی ماه

این رسم تازه را خم زلف سیه نهاد

گر عالمی کشد چه عجب ترک چشم او

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

نظرم دوش بدیدار مهی زیبا بود

شب تاریک مرا روز جهان آرا بود

حالتی بود مرا دمبدم از جذبۀ شوق

که اثر هیچ نبود از من و او تنها بود

متحیر بجمالش که چه صورت پرداخت

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

خیل خیال تست که بر چشم ما رود

یا تخت جم که بر سر مور از هوا رود

یغمای دین و دل گذرد ایدل فکار

سر بر مکن ز دیده که در زیر پا رود

رفتی و سیل اشک جگرگون ز سرگذشت

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

مهل آنروی که از پرده پدیدار آید

ترسم از چشم بد خلق به آزار آید

دام نرچین که دگر نیست دلی در همه شهر

که نه بر حلقۀ زلف تو گرفتار آید

زبر خویش ترانم که مگس از سرقند

[...]

نیر تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode