گنجور

سنایی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - از من جدا شد ناگهان بر من جهان شد چون قفس

 

المستغاث ای ساربان چون کار من آمد به جان

تعجیل کم کن یک زمان در رفتن آن دلستان

نور دل و شمع بیان ماه کش و سرو روان

از من جدا شد ناگهان بر من جهان شد چون قفس

ای چون فلک با من به کین بی مهر و رحم و شرم و دین

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در مدح خواجه حکیم حسن اسعد غزنوی

 

حادثهٔ چرخ بین فایدهٔ روزگار

سیر ز انجم شناس حکم ز پروردگار

نیز نباشد مدام هست چو بر ما گذار

حسرت امشب چو دوش محنت فردا چو دی

اسب قناعت بتاز پیش سپاه قدر

[...]

سنایی
 

وطواط » مسمط مصنوع

 

قدر تو هست چو جوزا به جلال و به خطر

صدر تو گشته چو دریا به سخا و به هنر

وطواط
 

وطواط » مسمط مصنوع

 

جود تو جسم کرم را چو روان

هنرت چشم کرم را چو بصر

همه اقوال سدید تو مثل

همه افعال حمید تو سمر

شده گویندهٔ مدحت دلشاد

[...]

وطواط
 

وطواط » مسمط مصنوع

 

انعام تو در برج مروت اختر

اکرام تو در درج فتوت گوهر

اوصاف تو پیرایهٔ اشراف جهان

الطاف تو سرمایهٔ اصناف بشر

وطواط
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در مدح افتخار دین علی

 

نوبهار تازه پیدا کرد رنگ و بوی خویش

برگرفت از باد مشکین گل نقاب از روی خویش

بوستان چون جلوه زد گل را بطرف جوی خویش

کرد گل عاشق جهانرا بر رخ نیکوی خویش

مرغ دستانزن بلحن حلق دستانگوی خویش

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در مدح صدرالدین

 

خسرو سیارگان بیرون شد از برج حمل

برج تو از فر خسرو یافت مقدار و محل

مال و گنج گاه قسمت کرد بر سهل و جبل

بست بستان را از گوهرهای گوناگون جلل

از جواهر شد مرصع باغ و بستان زین قبل

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

عاشقم بر کل شبلی که سرش بی موی است

چهره بی زحمت زلف خوش عنبر بوی است

وه نیکوست بر او گرچه کل بدروی است

گوی سیمین صفت جامی نشست اویست

کوه سیم است چرا بیهده گویم گویست

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » مسمطات » شمارهٔ ۲ - شاعر ساده سخنم

 

ای کمال النسب از بهر خداوند مگوی

کان ندیمان گزیده ز کجا کردی روی

هریکی همچو سگ لاک دوان از پس بوی

ضرر نقل و هلاک قدح و مرگ سبوی

بدم مفت دوان دربدر کوی بکوی

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » مسمطات » شمارهٔ ۳ - احمد لاک لالکی

 

ای همه تاز بارگان سری و آشکارگان

یک یک و جمله کارگان رب درو مغ فشارگان

بر سر نان نظارگان پیشتر از ستارگان

آنکه بد از خیارگان گشت زایر خوارگان

طرفه غلام باره احمد لاک لالکی

[...]

سوزنی سمرقندی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - المسمط المثمن فی نعت النبی الامی العربی الهاشمی القرشی

 

صبحدم چون نوبت سلطان اختر می زدند

خیمه زرین ستون بر طاق اخضر می زدند

خاکیان لاف از هوای آتش تر می زدند

و آتش اندر خرمن زهد مزوّر می زدند

حلقه ی زر بر در پیروزه منظر می زدند

[...]

خواجوی کرمانی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۵ - مسمط

 

هرکس که دید خال و خط و موی و روی تو

آشفته شد چو موی تو بر گرد روی تو

در جست و جوی وصل تو و گفت و گوی تو

سرگشته ام به هر طرف از آرزوی تو

ناقابل است آن که بنامد به کوی تو

[...]

نسیمی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » ملحقات » مسمط

 

نالهٔ قمری به گلستان و باغ

صل علی سیدنا المصطفی

سوسن خود روی، زبان آخته

گرد چمن نعره‌زنان فاخته

روز و شب این ورد زبان ساخته

[...]

امیر شاهی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » مسمط

 

چون صبح برگرفت ز رخ عنبرین نقاب

شد آشیان باز سحر منزل غراب

شاه حبش گسست سراپرده را طناب

بر ملک شام گشت شه روز کامیاب

در دست صبح تیغ زر اندود آفتاب

[...]

خیالی بخارایی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

شد مدتی که بخت نسازد مدد را

افگنده روزگار به فکر ابد مرا

در سینه نیست کینه ز اهل حد مرا

غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا

نزدیک می کند به خدا دست رد مرا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

صدف گوهر اسرار نهان گوش من است

چشمه بحر معانی قدح هوش من است

موج طوفان خرد جنبش آغوش من است

شور دریای سخن از دل پرجوش من است

قفل گنجینه معنی لب خاموش من است

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳

 

با حریفان می روی در باغ مسکن می کنی

داغ رمن می نهی و سیر گلشن می کنی

باده می نوشی و بزم غیر روشن می کنی

من به حال مرگ تو درمان و . . . می کنی

این ستم ها چیست ای بی رحم بر من می کنی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴

 

بر سر کوی تو ای شوخ عسس بسیار است

آری آری به شکرزار مگس بسیار است

همچو من سوخته چشم تو کس بسیار است

نظر گرم تو با اهل هوس بسیار است

شعله را میل به آمیزش خس بسیار است

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵

 

می نشینی روز و شب با مردم غافل چرا

زندگانی حرف می سازی بنا قابل چرا

خاطر خود را به دنیا می کنی مایل چرا

غیر حق را می دهی جا در حریم دل چرا

می کشی بر صفحه هستی خط باطل چرا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶

 

روزه محمل بست و دارم آه و افغان چون جرس

روزگاری شد که با آن ماه بودم همنفس

گوش نه امروز بر فریادم ای فریاد رس

عید شد هر کس ز یارش عیدیی دارد هوس

عید ما و عیدیی ما دیدن روی تو بس

[...]

سیدای نسفی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۰
sunny dark_mode