نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۱۲ - مثل
چه خوش گفت درزی بیک جامه پوش
چو تشریفی میفکندش بدوش
که به در فراخی بمردن بسی
که جان پروراند بتنگی کسی
بشستن چه سودش دهد داوری
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۱۳ - در چریک انداختن و لشکر آوردن از اطراف
چریک ملابس زهر کشوری
بخواند او زبومی که بود و بری
محبر بجست ومخیل بخواند
حریری و شرب مقفل بخواند
جگن را طلب کرد از افتگون
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۱۴ - گفتار در بیان انکه اینمعارضه و این داوری در چه فصل بود
بوقت بهاری بد این گفتگو
زنو بود آفاق در شست و شو
نسیمش زوالای باد صبا
شکوفه قلفی گلش جزم ولا
زخود پوستین میفکندند خلق
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۱۵ - در کوچ کردن کمخا و اسبها را طلب داشتن
کمیتی در آورد کمخا دلیر
زوالای بادصبائی بزیر
مطبق براسبی زخسقی نشست
که جزوی نبد سرخ خنگی بدست
یکی تافته از برای کتل
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۱۶ - خواب دیدن جامه خواب و تعبیر آن
شبی دید ناگه لحافی به خواب
که از میخ در جامه شد خراب
بر خرقهای شد که تعبیر کن
مر این آیه را شرح و تفسیر کن
بگفتا به این حال ناگفته است
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۱۷ - در لشکر آراستن صوف
وزان روی صوف از پی کارزار
شدش جمع پشمینه بیشمار
بسان فراویز بر دامنش
برآمد زهر سوی پیرامنش
چو طاقین که از جامها اوست طاق
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۱۸ - در جنغی زدن صوف با پوستینها
به پیوست باصوف موئینها
همی رفت جنغی به پشمینها
که باید قراول نمد ساختن
علم ازدم روبه افراختن
هزاران نمد کرد باید گرین
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۱۹ - سوگند دادن صوف بسقرلاط و سنجاب
سقرلاط و سنجاب را خواندند
چو تسمه بر ایشان سخن راندند
که باید شما را کنون عهد کرد
از اندازه بیرون قسم نیز خورد
نه این رو بگرداند از هیچ رو
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۰ - آهنگ نمودن صوف به پیکار کمخا
پس انگه مقرر شد ازداوری
بر افراد این جامه لشکری
که از جنس موئینه و آستر
بود زیرشان اسبها سر بسر
ازین رختهائی که ما را بزیر
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۱ - بزیارت خرقه رفتن و حاجت خواستن صوف ازرختها
بشد بهر حاجت بر خرقه صوف
بدش درعقب ارمک فیلسوف
نمد تکیه زیلو گرفته بدی
همی همرهش هر کجا کو شدی
قرین گشته سجاده باصفا
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۲ - رزم صوف و کمخا
یکی دیده بان از علم بر منار
سپاهی آن لشکر بیشمار
بدید و بدین سر خبر باز داد
که آن رختها آمد اینک چو باد
طلایه زرخت طلادوز بود
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۳ - رفتن پهلوان پنبه در معرض هلاک و عزاداشتن تن جامه و کرباس بروی
بشد پهلوان پنبه اندر نبرد
زمیدان دامان برآورد گرد
بگفتا سلاحمم به ببینید تنک
که من چند مرده حلاجم بجنگ
من آنم که اطلس و والا چو دست
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۴ - رزم کمخا بصوف
سه روز و سه شب درهم آویختند
بسی گرد از فتنه انگیختند
چهارم نخ خور چو شد بافته
بچرخ این قزآل شد تافته
به پیچیده شد سالوی ساغری
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۵ - در صلح انداختن ارمک میان کمخا وصوف
چو ننمود رو هیچ فنح و فلاح
بشد ارمک آنجا زبهر صلاح
دری چند از دگمه با خود ببرد
که نتوان شمردن چنین کار خورد
وزآنجا خبر شد که ارمک رسید
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۶ - در مذمت قماشهای قلب گوید
قماشی که از تل بود روی آن
گرش روی دیگر کنی پرنیان
خشیشی وصوف ارسجیفش کنی
و یا دگمه در بجیبش زنی
بزودی بدرد همه روی وار
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۷ - در خاتمه کتاب و وصف الحال گوید
درین فتنه کافشاند عقل آستی
بغارت بشد رخت من راستی
دوشاه چنین کرده یورش بسیج
مرا خود نبد غیر پیکار هیچ
دلیل اینکه یکدست جامه درید
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » دیباچه
شام را بر فرق بنهاده کلاهی از سمور
صبح را در برفکنده پوستینی از فنک
نظام قاری » دیوان البسه » دیباچه
حسن این شاهد کمخا بتو رو ننماید
تا چو اطلس نکنی ساده دل از نقش عیوب