گنجور

 
نظام قاری

سقرلاط و سنجاب را خواندند

چو تسمه بر ایشان سخن راندند

که باید شما را کنون عهد کرد

از اندازه بیرون قسم نیز خورد

نه این رو بگرداند از هیچ رو

نه او هم دهد پشت از هیچ سو

لبانرا بدندان درهای گوی

گزیدند که بی روئی از ما مجوی

بتشریف منبر ببرد یمن

بآن خرقه کآمد بویس قرن

بخرگاه والا و فرهنگ بخت

زاسباب بروی زهرگونه رخت

بتعظیم خیمه که از احترام

عمودش بخدمت نموده قیام

بقدر سراپرده و کندلان

چه از شامیانه چه از سایبان

برخت مغرق خجل کرده ورد

زمهر و سپهرش زرو لاجورد

جواهر زهر نوع و زرینها

لآلی زهر جنس سیمینها

بزین مرصع که خورشید را

بودرشک بروی ززیب و بها

ببال پرو گوشهای صدف

برین مستمع گشته از هر طرف

ببستان سجاده پرنیاز

که مسواک دروی بود سروناز

که هرگز نگردیم از رای تو

نه پیچیم از حکم والای تو

بخود گر بگیریم ازین حرب تن

میان توی بادا بتنمان کفن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode