گنجور

 
نظام قاری

بوقت بهاری بد این گفتگو

زنو بود آفاق در شست و شو

نسیمش زوالای باد صبا

شکوفه قلفی گلش جزم ولا

زخود پوستین میفکندند خلق

سلیمی ببر کرده بر جای دلق

در اطلس بقیقاج و سوزن جلنگ

چو بلبل که بر برگ گل ساخت چنگ

زدارائی و شرب گوئی جهان

شد از زیب و زبور همه گلستان

پر از پنبه دانه تگرگ بهار

ز حلاج بانگ پنک رعد وار

کمان حلاجیش قوس قزح

زدی چنگ در جامه دان فرح

زمین جملگی پرده زرنگار

مشلشل بدو سبز بد سبزه زار