گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢٠

 

انصاف فلک بین که درینمدت اندک

چه شور برانگیخت ز بیداد و چه شر کرد

اسباب مرا داد بتاراج و پس آنگه

سد رمق قوت حواله بجگر کرد

گردون چه بود چیست ستاره چه بود چرخ

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٧٠

 

چون جامه چرمین شمرم صحبت نادان

زیرا که گران باشد و تن گرم ندارد

از صحبت نادان بترت نیز بگویم

خویشی که توانگر شد و آزرم ندارد

زین هر دو بتر دان تو شهی را که در اقلیم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣٧

 

کنجی که در او گنجش اغیار نباشد

کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد

رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل

باید که عدد بیشتر از چار نباشد

نردی و کتابی و شرابی و ربابی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴٢

 

گفتیم بکوشش بتوان یافت در آفاق

یاری که توانیم همه عمر بهم بود

سر تا سر آفاق بگشتیم و ندیدیم

یاری که توان گفت که از اهل کرم بود

دیدیم سه یار از همه عالم که در ایشان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٢۴

 

روزی که فتوحی رسد از عالم غیبت

آن روز مبارک شمر و فال نکو گیر

ور به طلبی عمر گرانمایه مفرسای

از کهنه گرت کار بر آید کم نو گیر

در مسکن خویش ار نه بکامست معاشت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶٣

 

بگوش هوش بشنو نکته ئی خوب

و گر داری خرد دستور خود ساز

همیشه تا توانی ای برادر

مشو با هشت کس همراز و دمساز

حسود و بیوفا نادان و کاذب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٧١

 

دیگر نروم بر در مخلوق ازین پس

آسیمه سری تا بکی امبارم ازین پس

جمعیت خاطر چو بود کنج خرابم

خرمتر ازین قبه مینای مقرنس

زین پس من و یاری که قدر است چو تیرم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٩۶

 

روزی بخرد ابن یمین از غم دل گفت

آندم که فلک بستد ازو هر کم و بیشش

پرسید که آیا بجهان هیچ کریمی

باشد که کند چاره درد دل ریشش

گفتا که بلی شاه ابوبکر علی کوست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٠٩

 

هر نکته که از گفتن آن بیم گزندست

از دشمن و از دوست نهان دار چو جانش

هر گاه که خواهی بتوان گفت و چو گفتی

هر وقت که خواهی نتون کرد نهانش

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶٠

 

کوته نظران ابن یمین را نتوانند

از راه برون برد باقوال مقول

افزون زد و قرنست که تا خلق برآنند

کو بر فضلا هست در آفاق مفضل

پس فائده فضل نگوئی که چه باشد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٨٧

 

با خویشتنم هست دمی خوش که در آندم

گنجای نبی نی ولی نی و ملک هم

در عالم وحدت بمقامیست مرا جای

کآنجا نه سما کست پدید و نه سمک هم

در خانه شش گوشه مربع چو نشینم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٧٧

 

سخن فرزند جان و بکر فکرست

بهر نا اهل و دون نتوانش دادن

چنین فرزند دشوارت دهد دست

بود عیبی ز دست آسانش دادن

سخن بکری بود پرورده فکر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧١٢

 

یکروز بپرسید منوچهر ز سالار

کاندر همه عالم چه به ای سام نریمان

او داد جوابش که درینعالم فانی

گفتار حکیمان به و رفتار فهیمان

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣۶

 

در قصه شنیدیم کزین پیش بزرگی

یک بدره زر داد بیک بیت فلانی

ما هم بطمع پیش بزرگان زمانه

بستیم میانی و گشادیم زبانی

بردیم بسی رنج و نشد حاصل از اینکار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۵۵

 

فرزند هنرمند من ای نور دو چشمم

حقا که مرا بیتو ز جان هست ملالی

در هجر تو خون شد دل از اندیشه آنم

کایا بودم با تو دگر باره وصالی

روزیکه بصد حسرت و محنت بشب آید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - ایضاً له مخمس در مدح علاءالدین محمد

 

در حضرت با نصرت مخدوم حقیقی

مستجمع انواع هنر بحر فضایل

دستور فلک رتبه علاء دول و دین

آنکس که بود درگه او کهف افاضل

زمین بوس من عرضه دار ایصبا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ١٠ - مستزاد

 

با جمع بتان صحبت سنگین چه خوش آید

در گلشن زیبا

در کاسه زر باده رنگین چه خوش آید

همچون گل رعنا

گر یار ز رخ پرده بر انداخته باشد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۱۳ - ایضاً

 

آمد بر من خادمکی همچو دو پیکر

ز آهن زده بر خود گرهی سخت میانش

دارد دو سر و یک دهن اما دهنش را

نی رسته دندان بوی اندر نه زبانش

وین طرفه که بی آنکه نماید سر دندان

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode