گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴

 

من صبر ز مژگان سیه تاب ندارم

لب تشنهٔ تیغم، به گلو آب ندارم

در، خانهٔ غارت زده را باز گذارند

تا روی تو رفت از نظرم خواب ندارم

آسوده ام ازکعبه و آزاده ام از دیر

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۰

 

برخیز که دامان سحرگاه بگیریم

کام دو جهان از دل آگاه بگیریم

تا ساغر هر ذره پر از صاف تجلی ست

یک جرعه به نام خوش الله بگیریم

سلطان جهان می گذرد با حشم و خیل

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۱

 

دل را به نهانخانهٔ دیدار فرستیم

این نامهٔ سربسته به دلدار فرستیم

یک سجدهٔ مستانهٔ که سر جوش نیاز است

از دور به آن سایهٔ دیوار فرستیم

مشکل که سر از نافه دگر مشک برآرد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۳

 

رفتیم و به آن قامت رعنا نرسیدیم

ما جلوه پرستان به تماشا نرسیدیم

چون موج سرابیم درین وادی خونخوار

هر چند تپیدیم به دریا نرسیدیم

از عقل بریدن به تمنّای جنون بود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵

 

در هجر تو تا چند من زار بگریم

خونین جگر، از حسرت دیدار بگریم

چون شمع در آتش مژه ام خشک نگردد

فرض است که بر روز، شب تار بگریم

حکم غم عشق است که چون ابر بهاران

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۸

 

کی راست به میزان وجود و عدم آیم؟

من بیشتر از هستم و از نیست کم آیم

درکعبه گر از پرده در آید صنم ما

بی رخصت بتخانه به طوف حرم آیم

در عشق چه سازم، که نصیحت ندهد سود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۴

 

ای غاشیهٔ شوق تو بر دوش نگاهم

صد دجلهٔ خون بی تو، هماغوش نگاهم

زلفت ز تماشای دو عالم نظرم بست

ای حلقه ی فرمان تو درگوش نگاهم

محرومتر از من به وصال تو کسی نیست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۱

 

ما چاک به دامن زدهٔ تهمت عشقیم

واعظ سر خود گیر که ما امّت عشقیم

عاری بود از عکس خودی آینهٔ ما

آتش به دل و جان زدهٔ غیرت عشقیم

کس را نرسد درحق ما ردّ و قبولی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵

 

در زیر لب، آه از دل ناشاد برآرم

آن مایه نفس نیست که فریاد برآرم

چون ساکن جنّت شوم اندوه تو باقی ست

کی دل دهدم تا غمت از یاد برآرم؟

از یار به اغیار که برده ست شکایت؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۱

 

ما شکوه از آن زلف پریشان چه نویسیم؟

این قصه دراز است به یاران چه نویسیم؟

حیرت زدهٔ نامهٔ سر در گم خویشیم

شد نام فراموش، به پایان چه نویسیم؟

مضمون چو بود شوخ، دل سنگ خراشد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۸

 

شد فاش ز گلبرگ لبت راز نهانم

من غیر نی ای نیستم، از توست فغانم

جز پرتو رخسار تو ای جان جهان نیست

در پردهٔ پنهانم و در عین عیانم

گاهی به حرم می کشیم گه به خرابات

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۹

 

از وضع زخود رفتگی یار خرابم

از حیرت آن آینه رخسار خرابم

فریادکه از هستی من گرد بر آمد

از شیوه آن قامت و رفتار خرابم

بلبل رود از دست ز بوی گل و سنبل

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۰

 

در دهر حرامی زده شد سحر حلالم

سرمایهٔ دزدان جهان است خیالم

یک ذرّه نیارند بجا حقّ نمک را

این قوم فرومایه که هستند عیالم

کالا ز من و فخر و مباهات از ایشان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۹

 

تا دیده ام آن طرّهٔ طرّار، پریشان

خاطر شده آشفته و گفتار پریشان

دامن مکش ای نخل وفا از کف عاشق

گل را نکند همرهی خار پریشان

دور از قدت ای سرو سهی، خاطر جمعم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۵

 

لعل لب او تا به لب جام رسیده

جان بر لبم از رشک به ناکام رسیده

خجلت به گلاب ار دهد اشکش عجبی نیست

چشمی که به آن عارض گلفام رسیده

حیرت کند از قطره آبی که گهر راست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۶

 

گل را ورقم رونق بازار شکسته

این خامه کله گوشه به گلزار شکسته

صد جا شکن طره آشفته دلیهاست

آهی که مرا بر لب اظهار شکسته

شادیم که زندان غم آباد جهان را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۹

 

خوش تلخ عتاب آمده ای حرف به جا چه؟

نوشین لبت اغیار مکیدند به ما چه؟

منت چه گذاری تو به ما پیش حریفان؟

شمع دگرانی، به مزار شهدا چه؟

خونم به تو ثابت شده حاشا چه نمایی؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۵

 

در دیده نگاه تو که از جوش فتاده

مستی ست که در میکده خاموش فتاده

مشکیست که دارد جگر نافه پر از خون

خالی که بر آن عارض گلپوش فتاده

غارتگر جمعیت دلهاست ببینید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰

 

ای آنکه غم هجرکشیدن نتوانی

ترسم که رخش بینی و دیدن نتوانی

سخت است گرفتاری و آوارگی ای دل

وحشت نگذاری و رمیدن نتوانی

بسمل شدی از هجر و به جایی نرسیدی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۱

 

گاهی به نگاهی دل ما شاد نکردی

حیف از تو که ویرانه ای آباد نکردی

صد بار ز گلزار خزان رفت و گل آمد

وین مرغ اسیر از قفس آزاد نکردی

ای خسرو شیرین دهنان این نه وفا بود

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲۰۹
۲۱۰
۲۱۱
۲۱۲
۲۱۳
۲۷۶
sunny dark_mode