گنجور

 
حزین لاهیجی

من صبر ز مژگان سیه تاب ندارم

لب تشنهٔ تیغم، به گلو آب ندارم

در، خانهٔ غارت زده را باز گذارند

تا روی تو رفت از نظرم خواب ندارم

آسوده ام ازکعبه و آزاده ام از دیر

جز قبلهٔ ابروی تو محراب ندارم

جایی که نگاه تو بود حاجت می نیست

پروای چراغ شب مهتاب ندارم

عشق آمد و من همسفر خانه به دوشان

ویران کده ای در خور سیلاب ندارم

گر رفت گل اشک، دل خون شده دریاست

این نیست که خار مژه شاداب ندارم

خشک است دماغ من و ذوق چمنم نیست

مخمورم و پروای می ناب ندارم

آرام حزین از دل من شور لبت برد

چشم نمک انباشته ام، خواب ندارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اهلی شیرازی

با آنکه ز شوق نظری خواب ندارم

چون گوشه چشمی فکنی تاب ندارم

بر گریه من گر نکنی رحم تو دانی

من در جگر تشنه دگر آب ندارم

تا گوشه ابروی تو محراب دلم شد

[...]

وحشی بافقی

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

بی‌تابم و از غصهٔ این خواب ندارم

زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود

درمانده‌ام و چارهٔ این باب ندارم

آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب

[...]

قدسی مشهدی

با یارم و در دفع غم اسباب ندارم

در بحر چو کشتی روم و آب ندارم

جز سجده ابروی توام نیست عبادت

پروای نماز و سر محراب ندارم

دانسته لبم لذت خونابه کشیدن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه