من صبر ز مژگان سیه تاب ندارم
لب تشنهٔ تیغم، به گلو آب ندارم
در، خانهٔ غارت زده را باز گذارند
تا روی تو رفت از نظرم خواب ندارم
آسوده ام ازکعبه و آزاده ام از دیر
جز قبلهٔ ابروی تو محراب ندارم
جایی که نگاه تو بود حاجت می نیست
پروای چراغ شب مهتاب ندارم
عشق آمد و من همسفر خانه به دوشان
ویران کده ای در خور سیلاب ندارم
گر رفت گل اشک، دل خون شده دریاست
این نیست که خار مژه شاداب ندارم
خشک است دماغ من و ذوق چمنم نیست
مخمورم و پروای می ناب ندارم
آرام حزین از دل من شور لبت برد
چشم نمک انباشته ام، خواب ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عواطف و دردهای عمیق عشق سخن میگوید. او از بیتابی و تشنگی قلبی خود صحبت میکند و اینکه در نبود محبوبش، هیچ آرامشی ندارد. او به یاد محبوبش به کعبه و آتشکده بیتوجه است و تنها به ابروی محبوبش اشاره میکند که برایش همچون محراب است. شاعر حس میکند که در جایی که نگاه محبوبش هست، دیگر نیازی به درخواست و آرزو نیست و از غم دل و دلتنگی سخن میگوید. در نهایت، او از بیذوقی و خشکی درون خود شکوه میکند و بیان میکند که هیچ لذتی از می و شراب ندارد، چرا که قلبش به شدت تحت تأثیر عشق است و خواب ندارد.
هوش مصنوعی: من دیگر طاقت دیدن چشمان تاریک را ندارم، و در حالی که تشنهام، نمیتوانم حتی یک قطره آب به گلویم برسانم.
هوش مصنوعی: در را به خانهای که ویران شده باز بگذارید، تا من از دوریِ روی تو خواب و آرامش نداشته باشم.
هوش مصنوعی: من از کعبه بینیازم و از معبد آزاد شدهام، زیرا تنها مکان عبادتم ابروی توست و هیچ محرابی جز آن ندارم.
هوش مصنوعی: جایی که حضور و نگاه تو باشد، نیازی به روشنی دیگر نیست و من نگران روشنایی شب مهتاب نیستم.
هوش مصنوعی: عشق به سراغ من آمد و من با او به سفر رفتم، اما در این خانه ویران تا به حال چیزی برای مقابله با طوفان ندارم.
هوش مصنوعی: اگر گل اشک از چشمم بریزد، دل من مانند دریا پر از خون میشود. این به این معنا نیست که من هیچ گلی ندارم و خارهای چشمم همیشه شاداب و سر حال نیستند.
هوش مصنوعی: بوشوای من خشک و بیاحساس است و علاقهای به زیبایی چمن ندارم. در حالتی مست به سر میبرم، اما حتی به نوشیدنی خالص و دلپذیر هم توجهی ندارم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر یاد او آرامش ندارد و از لبانش شور و شوق میآید. چشمانم پر از اشک است و تا زمانی که او در فکر من است، خواب به چشمانم نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با آنکه ز شوق نظری خواب ندارم
چون گوشه چشمی فکنی تاب ندارم
بر گریه من گر نکنی رحم تو دانی
من در جگر تشنه دگر آب ندارم
تا گوشه ابروی تو محراب دلم شد
[...]
همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بیتابم و از غصهٔ این خواب ندارم
زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود
درماندهام و چارهٔ این باب ندارم
آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب
[...]
با یارم و در دفع غم اسباب ندارم
در بحر چو کشتی روم و آب ندارم
جز سجده ابروی توام نیست عبادت
پروای نماز و سر محراب ندارم
دانسته لبم لذت خونابه کشیدن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.