گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - بهار در اسفند

 

امسال شگفتی به کار آمد

کاسفند نرفته نوبهار آمد

زان پیش که جمره بر درخت افتد

اشکوفه برون ز شاخسار آمد

دم برنکشیده خاک‌، دزدیده

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - هیجا ن روح

 

ای خامه دوتا شو و به خط مگذر

وی نامه دژم شو و ز هم بر در

ای فکر، دگر به هیچ ره مگرای

وی وهم دگر به هیچ سو مگذر

ای گوش‌، دگر حدیث کس مشنو

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۰ - خانواده

 

دادم دو پسر خدای و سه دختر

هر پنج بزاده از یکی مادر

هوشنگی و مامی و ملک دختی

چارم پروانه مهرداد آخر

امید که زندگی کنند این پنج

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - خزانیه

 

پاییز به رغم نیّر اعظم

افراخت به باغ و بوستان پرچم

همچون گه امتحان یکی دژخیم

در خشم و لبانش پر ز باد و دم

طفلان چمن ز هیبتش لرزان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - آرمان شاعر

 

برخیزم و زندگی ز سر گیرم

وین رنج دل از میانه برگیرم

باران شوم و به کوه و در بارم

اخگر شوم و به خشک و تر گیرم

یک ره سوی کشت نیشکر پویم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - بث الشکوی

 

تا بر زبر ری است جولانم

فرسوده و مستمند و نالانم

هزلست مگر سطور اوراقم

یاوه است مگر دلیل و برهانم

یا خود مردی ضعیف تدبیرم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - پیری

 

زد پنجه وپنج پنجه‌ام برتن

زین پنجهٔ عظیم رنجه گشتم من

یاربم نکرد زور سرپنجه

با پنجه روزگار مردافکن

شد لاشهٔ عمر پیر و فرسوده

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۴ - دماوندیه اول

 

ای کوه سپیدسر، درخشان شو

مانند وزو شراره افشان شو

ای رنگ‌پریده کوه دمباوند

مریخ رخ و سهیل دندان شو

ای شیر سپید خفته در وادی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۷ - بقایی و شعله

 

گسترد بهار زمردین حلّه

ز اقصای بدخش تا در حله

شد باغ چو حجله و گل سوری

بنشست عروس‌وار در حجله

هنگام سحر صبا فراز آید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۳ - قهر و آشتی

 

ای ماه دو هفته یاد ما کردی

احسنت خوش آمدی صفا کردی

دشمن کامی گذاشتی وز مهر

خود را نفسی به کام ما کردی

بیگانه ز رشک خون همی گرید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

بر سبزه نشست بلبل و قمری

باید می سرخ چون گل حمری

آری ‌می‌ سرخ‌ درخور است ‌از آنک

بر سبزه نشست ‌بلبل و قمری

آن سرخ مِیی که گَرْش بربویی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

ای تازه بهار نغز و زیبایی

اندر خور دیدن و تماشایی

رضوان سر شاخ تازه پیراید

چون تو سر زلف تازه پیرایی

هر دم به دگر طریقه و آیین

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - فتنه بیدار شد

 

یارم از خوابگاه من برخاست

فتنه بیدار شد که زن برخاست

بت من سر ز خوابگه برکرد

وز چمن شاخ یاسمن برخاست

پیش زلف سیاهش آهوی چین

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۸۵ - فیض شمال‌

 

ز البرز بزرگ در شمال ری

هر شب دم دلکش شمال آید

از باد شمال مشکبو هر دم

جان‌ رقصد و دل‌ به‌ وجد و حال‌آید

وز عطر خوش گل و ریاحینش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۹ - مونس پدر

 

ای دختر خوب نازنین من

پروانه ماه مه جبین من

تو بخت منی در آستان من

تو دست منی در آستین من

از مادر مهربان جدا گشتی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۴ - نی و بلوط

 

با نی گفتا بلوط شرمت باد

زان جسم نوان و پیکر ساده

از مادر دهر رو شکایت کن

تا از چه تو را بدین نمط زاده

بر من بنگرکه پیکرم چون کوه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۲ - تربیه طبیعی

 

غرٌنده و سهمناک و توفنده

بر دشت گذشت تند طوفانی

تخمی زبنفشه برگرفت از دشت

وافکند ورا به طرف بستانی

بر بستر وی بتافت خورشیدی

[...]

ملک‌الشعرا بهار