گسترد بهار زمردین حلّه
ز اقصای بدخش تا در حله
شد باغ چو حجله و گل سوری
بنشست عروسوار در حجله
هنگام سحر صبا فراز آید
داماد صفت به گل زند قبله
باغ است قبالهٔ گل و در وی
از سبزه کشیده جمله در جمله
وانگه ز بنفشه زیر هر جملت
بنوشته خطی چوخط بن مقله
بر پیکر بید، فُستُقی جامه است
بر قامت سرو، زمردین حله
بادام، سپید جامهای دارد
کاز برگ بر اوست سبزگون وصله
بر صف درخت ارغوان بنگر
از پرچم سرخ، کِله در کِله
آن نرگسک لطیف سر در پیش
چون دخترکان خرد از خجله
انبوه گلان چو موبدان هر روز
آرند نماز، شمس را جمله
هنگام طلوع، روی زی مشرق
هنگام غروب، روی زی قبله
گلنار چو شعلهایست بیاخگر
وان لاله چو اخگریست بیشعله
هنگام می است و من از آن محروم
آن را که میسر این هنیاً له
بر یاد خدیو پهلوی کز خلق
ممتاز بود چو از جبل قله
ای شاه، فلک به خنجر بهرام
بدخواه ترا همی کند مثله
پیکانت ز چل سپر گذر گیرد
چون کِله کند خدنگت از چله
ای شاه بهار را در این محبس
درباب که گشت مادحت نفله
اندر شب عید و موسم شادی
افکند مرا فلک در این تله
هرگاه به گاه بیسبب یکبار
نظمیه به بنده می کند حمله
یکبود و دوگشتو تا دوگردد سه
کردند مرا دچار این ذله
بودم شب عید خفته در بستر
جستند به بسترم علی الغفله
ازکوچه درون باغ بیرونی
آهسته درآمدند چون نمله
فخرایی لنگ بود پیشآهنگ
با او دو سه پادو کج و چوله
اسناد و نوشتههای من کردند
درهم برهم به گونی و شوله
وانگاه مرا گرفته و بردند
چون گرگ که بره گیرد از گله
هرچند اتاق بنده پر بد نیست
تختست و فراش و بستر و شله
چایاست و کتاب و منقل و سیگار
شمع و لگن و لگنچه و حوله
لیکن غم کودکان ذلیلم کرد
کس بوده چو من ذلیل بیزله؟
گویندکه هفت سال پیش ازاین
در خانهٔ تو که داشته جوله؟
گویم دو هزار هوچی بیدین
گویم دو هزار پادو فعله
از میر و وزیر و سید و مولا
مخدوم الملک و خادم المله
هر روز دوشنبه بد سرای من
چون در شب قدر، مسجد سهله
هریک پی استفادتی پویان
چون پویهٔ چارپای زی بقله
اینتوصیهخواست وان دگر ترفیع
وآن توشهٔ راه تاکند رحله
می گشت روا حوایج هریک
بیمنت و مزد، قربه لله
گویندکه «شعله» و «بقایی» را
با تو چه روابطی است بالجمله
گویم که ازین دوتن نیارم یاد
گر بنشینم سه سال در چله
شد محو نشان و نامشان کم عمر
بگذشت چهار سال در عزله
مرد سفری کجا به یاد آرد
از بهمان بغل، یا فلان بغله
جز چند رفیق باوفا کز مهر
دارند به من مودت و خله
با دیگر کس ندارم آمیزش
ویژه که بود ز مردم سفله
بالله که ز شعله و بقایی نیست
اندک یادی درون این کله
ور بود چه بود داعی کتمان؟
گور پدر «بقایی» و «شعله»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای بهار و زندگی در باغ میپردازد. شاعر به تصویرسازی از گلها و درختان پرداخته و به شادی و نشاط بهار اشاره میکند. همچنین، احساس نارضایتی و ناامیدی شاعر نسبت به وضعیتی که در آن گرفتار شده، ابراز میشود. شاعر از حوادث ناگوار و دسیسههایی که در زندگیاش پیش آمده، گلایه دارد و به رفتن به زندان یا وضعیت نامساعد خود اشاره میکند. در کل، شعر ترکیبی از زیباییهای بهار و غم ناشی از مشکلات زندگی است.
هوش مصنوعی: بهار سبز و دلنشین حلّه از دورترین نقاط بدخش تا خود حلّه گسترش یافته است.
هوش مصنوعی: باغ مانند اتاق عروسی شده و گل سرخ به زیبایی در آن نشسته است، گویی که در لباس عروسی خود در اتاقش قرار دارد.
هوش مصنوعی: در آغاز صبح، نسیم ملایم و خوشبو به آرامی میوزد و مانند عروس به باغسرا میآید و گلها را به سمت آسمان میکشاند.
هوش مصنوعی: باغی وجود دارد که گلهای آن را بهصورت رسمی به همدیگر پیوند زدهاند و در آن، سبزهها به شکلی زیبا و منظم در کنار هم قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: سپس زیر هر جملهات، از شوق بنفشه نوشتهای خوشخط و زیبا مثل خط مزدها.
هوش مصنوعی: به درخت بید، رنگ سبز فُستُق مانند پوششی است که بر روی درخت سرو سبز و درخشان مانند زمرد قرار دارد.
هوش مصنوعی: بادام، مانند درختی است که پوشش سفیدرنگی دارد و برگهای سبز رنگ آن به خوبی بر روی آن نشستهاند.
هوش مصنوعی: به درختان ارغوانی نگاه کن که در کنار هم ایستادهاند و با رنگ قرمز پرچمهایشان زیبا شدهاند.
هوش مصنوعی: نرگسک نرم و لطیف، با سر پایین مانند دختران کوچک خجالتی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر روز مانند موبدان، دستهای از گلها به استقبال شمس میآیند و برای او نماز میخوانند.
هوش مصنوعی: در صبح، چهرهات به سمت مشرق و در غروب، به سمت کعبه است.
هوش مصنوعی: گلنار مانند شعلهای است که آتش ندارد و لاله مانند آتشی است که شعلهای ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی است برای نوشیدن می، اما من از آن بیبهرهام. کسی که به راحتی میتواند از آن لذت ببرد، اکنون در دسترس من نیست.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی اشاره دارد که در یاد خداست و در میان مردم از دیگران متمایز و برجستهتر است، مانند قلهای که از کوهها خود را بالا میآورد و درخشانتر از سایرین دیده میشود.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، سرنوشت با نیتی بد برای تو در کمین است و همانند خنجری که به بدن بیرحمانه فرود میآید، به تو آسیب خواهد زد.
هوش مصنوعی: وقتی که تیرتو از کمان رها شود، به راحتی میتواند از میان سپر عبور کند، مانند اینکه تو با یک طراحی مناسب، روشهای پیروزی را میآموزی.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، بهار در این زندان چه معنایی دارد زمانی که مادرت در حال غم و اندوه است؟
هوش مصنوعی: در شب عید و زمان خوشی، سرنوشت مرا در این دام گرفتار کرده است.
هوش مصنوعی: هر وقت به طور ناگهانی، بدون دلیل، نیروی انتظامی به من حمله میکند.
هوش مصنوعی: یک وجود بود و پس از آن به دو تبدیل شد و زمانی که به سه رسید، من را در این وضعیت گیج و سرگردان کرد.
هوش مصنوعی: در شب عید، من در بستر خوابیده بودم و ناگهان بدون اینکه متوجه شوم، به سراغم آمدند.
هوش مصنوعی: آهسته و با احتیاط از کوچهای وارد باغ شدند، مانند این که یک مورچه به آرامی حرکت میکند.
هوش مصنوعی: فخرایی که ناتوان بود، به عنوان پیشگام حرکت میکرد و چند اسبکار بدشکل و کجقواره هم کنارش بودند.
هوش مصنوعی: نوشتهها و مدارک من را به طور نامنظم و بینظم جمع کردند، انگار که در کیسهای ریخته یا چنان که شولهای به هم آمیخته شده است.
هوش مصنوعی: در آن لحظه مرا مانند گرگی که برهای را از گله میگیرد، اسیر کردند و بردند.
هوش مصنوعی: اتاق من هرچند خیلی شلوغ و ناآرام نیست، اما به هر حال امکاناتی مثل تخت و رختخواب و پشتی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: اینجا چای، کتاب، منقل و سیگار وجود دارد و همچنین شمع، لگن و لگنچه و حوله هم هست.
هوش مصنوعی: اما غم کودکان من را به شدت ناراحت کرده است. آیا کسی مانند من که بیچاره و ناتوان است، وجود دارد؟
هوش مصنوعی: میگویند که هفت سال پیش از این در خانهات چه کسی زندگی میکرد؟
هوش مصنوعی: میگویم که افراد بیدین و دمدمیمزاج زیادی وجود دارند، و همچنین افرادی هستند که به عنوان اجیر و نوکر در کارها مشغولند.
هوش مصنوعی: این بیت به ارادت و خدمتگذاری به شخصیتهای مهم و محترم جامعه اشاره دارد و بیان میکند که همه افراد با مقام و گرفتاریهای مختلف، در خدمت به ملت و کشور نقش دارند. در واقع، هیچکس بیکار نیست و همه باید در راه خدمت و حمایت از جامعه تلاش کنند.
هوش مصنوعی: هر دوشنبه، فرصتهای خوبی در سرای من فراهم میشود، مانند شب قدر که مسجد سهله پر از برکت و معنویت است.
هوش مصنوعی: هر کس در جستجوی نفع و سود خود است، مانند چهارپایانی که برای رسیدن به علف و مرتع تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: این توصیه را بپذیر و به دیگران هم کمک کن که بالا بروند؛ همچنین آماده باش تا از این سرمایه برای سفر خود بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: هرکس بدون انتظار پاداش و کمک از دیگران به برآورده کردن نیازهای دیگران میپرداخت، به خاطر رضای خداوند این کار را انجام میداد.
هوش مصنوعی: میگویند که «شعله» و «بقایی» با تو چه ارتباطی دارند در کل.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که هیچکدام از این دو نفر را فراموش نمیکنم، حتی اگر سه سال در سرما و سختی زندگی کنم.
هوش مصنوعی: مدت چهار سال در تنهایی گذراندند و اسم و نشانی از آنها محو و فراموش شد.
هوش مصنوعی: مرد سفر کرده، چطور میتواند به یاد آن مکانهای آشنا و خاص بیفتد؟
هوش مصنوعی: به جز چند دوست وفادار که از روی محبت و دوستی به من علاقهمندند، کسی دیگر در کنارم نیست.
هوش مصنوعی: من با هیچکس دیگر ارتباط خاصی ندارم، زیرا آنها از نوع مردم نادان و پست هستند.
هوش مصنوعی: به خدا قسم که در این ذهن دیگر هیچ یاد و نشانی از شعله و حیات باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: اگر دلیلی برای پنهانکاری وجود داشته باشد، چه اهمیتی دارد؟ دیگران هرچه میخواهند بگویند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.