با نی گفتا بلوط شرمت باد
زان جسم نوان و پیکر ساده
از مادر دهر رو شکایت کن
تا از چه تو را بدین نمط زاده
بر من بنگرکه پیکرم چون کوه
پیش صف حادثات استاده
کالای مرا همی برد دهقان
برکتف ستور و پشت عراده
غرید بسی زکبر و استغنا
چو غرش مست ازتف باده
نی گفت ز صد توانگر والا
بهتر یک ناتوان افتاده
من خود نیام و بهنیستی شاکر
وز محنت هست و نیست آزاده
ناگه بادی قوی وزیدن را
آغاز نمود و نی شد آماده
خم گشتو سجود برد نیبرخاک
چون سجدهٔ زاهدان به سجاده
استاد بلوط پیش باد اندر
چون دیوی دست و پا بهقلاده
و آخر ز هجوم باد پیچان گشت
و افتاد ز پای، سر ز کف داده
بشکستوفتادو جانبهمالک داد
لب بسته ز عجز و دیده بگشاده
دیدیم پس از دمی که باد استاد
استاده نی و بلوط افتاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شد پیر جهان و شد جوان باده
وز نقش و نگار باغ شد ساده
ناراست بجای لاله بنشسته
سیب است بجای سوسن استاده
آلوده رخان او بخون رز
[...]
بر دوستی تو می خورم باده
وز غایت شوق در خود افتاده
شوریده دماغِ مستِ لایعقل
سر بر قدمِ خیال بنهاده
دل پیش روانه گشت و جان از پس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.