شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم
خاموش دلا زتیره گوئی
میخور جگری به تازه روئی
چون گل بر حیل کوس میزن
بر دست برنده بوس می زن
رضیالدین آرتیمانی » ترجیع بند
هرچند وفا نکرد با من
دستش نکنم رها ز دامن
در دام نیفتدم بکونین
عنقا نگرفته کس به ارزن
شب نیست که من ز دوری او
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسنخان شاملو
خنگت بادا سپهر توسن
رامت بادا جهان ایمن
فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسنخان شاملو
پاکیزه گهر چو نار ایمن
چون خاک به نیک و بد فروتن
فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسنخان شاملو
خلقش شمعی که کرد روشن
از صرصر عاد داد روغن
فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسنخان شاملو
از حسرت آینه ندیدن
گردد به نگاه خویش دشمن
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - تعریف بارندگی و گل و لای دامن کوه کشمیر
در بحر گل از گرانی تن
شد کشتی فیل لنگر افکن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۲ - صفت سوزنگر
آن سوزنگر که دیده ام من
دارد دهنی چو چشم سوزن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۲ - صفت سوزنگر
نتوان به ره وصال رفتن
باریک نگشته هم چو سوزن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۲ - صفت سوزنگر
آخر خواهد ز جان پریدن
سوزن، بالبست، کان آهن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۲ - صفت سوزنگر
چون کاغذ اوست پهلو من
کز وی گذرانده است سوزن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۳ - صفت شانه تراشی
در شاخ ز شوق شانه گشتن
دانه ی شانه بود سوزن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۰ - صفت حدّاد
باشد، در چشم گریه ی من
آبی که در او نهند آهن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۴ - صفت رفوگر
در دیده نگاه حسرت من
چون رشته بود به چشم سوزن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۰ - صفت کلاه دوز
از ضعف بدن نمانده از من
جز چشم و قدم برنکِ سوزن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۳ - صفت کحّال
از میل رهش دو دیده ی من
گردیده چو میلِ سُرمه روشن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۶ - صفت چاقشور دوزان
لاغر بدنان در آن نشیمن
از هم گذرانده هم چو سوزن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۹ - صفت تیرگر
هر شاخ ز ذوق تیر گشتن
سوزن دانیست پر ز سوزن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۴۱ - صفت خیّاط
صد چاک ز ناله شد دل من
چون موم ز رشته از کشیدن
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۴۱ - صفت خیّاط
بر جا، مانده است در دل من
از بخیه نشان پای سوزن