انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹۷ - مطایبه به محبوب کند
شعرم به همه جهان رسیدست
مانند کبوتران مرعش
شوخ آن باشد که وقت پاسخ
ما را بدهد جواب ناخوش
شکر ز لبش چو خواستم گفت
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
تا او شده شهسوار ابرش
بگذشت محیط آب از آتش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
گویند که بود تیر آرش
چون نیزه عادیان سنانکش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی
میباش طبیب عیسوی هُش
اما نه طبیب آدمیکش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را
خوشدل نزیَم من بلاکش
وان کیست که دارد او دل خوش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی
میساخت میان آب و آتش
گفتی که پری است آن پریوش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رسیدن نوفل به مجنون
بر هر سخنی به خندهٔ خَوش
میگفت بدیههای چو آتش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیلهٔ لیلی
نوفل ز چنین عتاب دلکش
شد نرم چنانکه موم از آتش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیلهٔ لیلی
کاینک من و لشگری چو آتش
حاضر شدهایم تند و سرکش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم
سرسامی و نور چون بود خَوش!؟
خاشاک و نعوذ بالله آتش!؟
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را
برخاست چنانکه دود از آتش
چون دود عبیر بوی او خوش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند
چون ابر سیاه زشت و ناخَوش
چون نفت سپید کان آتش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی
شبخوش مکنم که نیست دلکش
بیتو شب ما و آنگهی خوش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
هر صبح کز این رواق دلکش
در خرمن عالم افتد آتش
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵
میشد سر زلف در زمین کش
چون شرح دهم تو را که آن خوش
از تیزی و تازگی که او بود
گویی همه آب بود و آتش
پر کرده ز چشم نرگسینش
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲ - فصل
کاریست چو خط او معما
حالیست چو زلف او مشوش
دیده همه پرخیال معشوق
سینه همه پرشرار آتش
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی و هشتم
ای بسته ز توبه بیست ترکش
بستان قدحی رحیق و درکش
زیرا که فضای بیامانست
آن زلف معنبر مشوش
ای شاهد وقت، وقت شه رخ
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۸ - راه نمودن فرزند قرهالعین عینالدین خضر را، که از ظلمات دنیا سوی روشنایی گراید، رواه الله من عین الحیوة عمره، کالخضر، بصحه الذات
میباش چو شاخ سبز دلکش
کاتش ز نیاش نگیرد آتش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۰ - عزیمت دوستان جانی سوی مجنون، و او را از دیو لاخ کوه، به افسون، در حلقهٔ مردمان در آوردن، و سایه گرفتن آواز درختان سایهدار، و چون باد سوی باغ دویدن، و آهنگ مرغان باغ کردن، و با بلبل گلبانگ زدن
مرغی که ز سبزه داشت مفرش،
زندان قفس کجا کند خوش؟
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۰ - عزیمت دوستان جانی سوی مجنون، و او را از دیو لاخ کوه، به افسون، در حلقهٔ مردمان در آوردن، و سایه گرفتن آواز درختان سایهدار، و چون باد سوی باغ دویدن، و آهنگ مرغان باغ کردن، و با بلبل گلبانگ زدن
مطرب غزلی کشیده دلکش
مجنون به نشید خویشتن خوش