نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲ - نعت پیغمبر اکرم (ص)
هر عقل که بی تو، عقل برده
هر جان که نه مردهٔ تو، مرده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش
وین هفت رواقِ زیرِ پرده
آخر به گزاف نیست کرده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
زوبینش به زخم نیم خورده
شخص دو جهان دو نیم کرده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۵ - زاری کردن مجنون در عشق لیلی
حرف از ورق جهان سترده
میبود نه زنده و نه مرده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی
میخورد غمی به زیر پرده
غم خورده ورا و غم نخورده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم
ای پیش تو دشمنِ تو مرده
ما را همه کشتهگیر و برده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم
کهای پای به دوستی فشرده
پذرفتهٔ خود به سر نبرده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۶ - سخن گفتن مجنون با زاغ
مجنون چو شب چراغ مرده
افتاده و دیده زاغ برده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - آگاهی مجنون از مرگ پدر
تو گفته دعا و اثر نکرده
من کشته درخت و بر نخورده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۳ - انس مجنون با وحوش و سباع
سگ با خرگوش صلح کرده
آهوبره شیرِ شیر خورده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی
ز آیینه غبار زنگ برده
گنجینه به جای و مار مرده
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی
غلتید چو مور خسته کرده
پیچید چو مار زخم خورده
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۸
فریاد ز یار خشم کرده
سوگند به خشم و کینه خورده
برهم زده خانه را و ما را
حمال گرفته رخت برده
بر دل قفلی گران نهاده
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۴
ای بی تو حیاتها فسرده
وی بیتو سماع مرده مرده
ما بر در عشق حلقه کوبان
تو قفل زده کلید برده
هر آتش زنده از دم توست
[...]
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۷
دونان نخورند و گوش دارند
گویند امید به که خورده
روزی بینی به کام دشمن
زر مانده و خاکسار مرده
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۸
ساقی میِ شوق ناک در ده
بر سرکش و ده به دست و سر ده
نقل از لب یار خوش تر آید
از پسته ی خویشتن شکر ده
جانی ز دهان جام بستان
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۱ - دل دادن مجنون، سگی را که در کوی دلدار دیده بود، و بازوی خون را طوق گردن او ساختن، و تن استخوان شده را گزند دهان و مزد دندان او کردن و به زبان چربش نواختن
هم نان کسان حلال خورده
هم خوردهٔ خود حلال کرده
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۲ - غنودن نرگس لیلی از بیماری، و مجنون بیخواب را در خواب دیدن، و به نفس تند خویش از جای جستن، و بیرون پریدن، و کمر کوه گرفتن، و مجنون را بر تیغ کوه خراشیده و خسته دریافتن، و دست سلوت بر خستگی او سودن، و مرهم راحت رسانیدن
او داشته دل، ولی سپرده
این، یافته جان، و لیک مرده
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
ای در پس هر لباس و پرده
بر دیدهء دیده جلوه کرده
خود را بلباس هر دو عالم
آورده بهر زمان و برده
در دیده ما بجز یکی نیست
[...]