گنجور

 
مولانا

ای بی تو حیات‌ها فسرده

وی بی‌تو سماع مرده مرده

ما بر در عشق حلقه کوبان

تو قفل زده کلید برده

هر آتش زنده از دم توست

رحم آر بر این دم شمرده

خامیم بیا بسوز ما را

در آتش عشق همچو خرده

چون موسی شیر کس نگیریم

با شیر توایم خوی کرده

در پرده مباش ای چو دیده

خوش نیست به پیش دیده پرده

کم گوی ز عشق و عشق می‌خور

گفتن نبود چنانک خورده