کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - تعریف بارندگی و گل و لای دامن کوه کشمیر
فیلان در گل به جا نسپاری
گنبد به مزارشان عماری
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱ - تعریف شهر اصفهان
گر واله ی لاله ی بهاری
مشغول شدی به گل شماری
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۴۲ - صفت صرافان
شد تیره ازین سیاه کاری
چون دست به وقت زر شماری
حزین لاهیجی » مثنویات » تذکرة العاشقین » بخش ۱ - مثنوی تذکرهٔ العاشقین
عشق است و هزار سوگواری
یک جان و هزار بی قراری
حزین لاهیجی » مثنویات » تذکرة العاشقین » بخش ۱۰ - در مخاطبهٔ نفس و خاتمهٔ کتاب گوید
دریاب حزین، که در چه کاری
روی دل خویش با که داری
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۰ - خاقانی شیروانی
چون دیدهٔ راه بین نداری
ناید قرشی به از بخاری
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۵ - مجمر اصفهانی رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیه
صد جان ز من و ز تو شراری
خشم ملکی و خوی یاری
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۵ - مجمر اصفهانی رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیه
از خاک چه کم شود غباری
برخیزد اگر ز رهگذاری
صامت بروجردی » کتاب نوحههای سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه) » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین
از چند که به افغان و زاری
کرد از پی آب بیقراری
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - بمناسبت تاجگذاری ۱۳۳۲
در جوی تو آب عدل جاری
وین هفت سفینه ات جواری
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۹ - آرزویِ خرِّ دُم بریده
یک رَه نه ز روی اختیاری
بُگذشت میان کشت زاری
ملکالشعرا بهار » مسمطات » کهنه شش هزار ساله
بایست نخست کردش احیا
ز اصلاح مزاجی و اداری
و آنگاه به پای داشت او را
با تقویت درستکاری
وز برق تجددش سراپا
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » ای سعادت
شد خطه مغرب از تو پر نور
ای چشمهٔ نور کردگاری
تا چند در این شبان دیجور
ما مشرقیان کشیم خواری
ملکالشعرا بهار » مسمطات » ای سعادت
گر خاصهٔ غرب نیستی، هست
روشن ز چه غرب و شرق تاری
مشرق به مغاک تیره پا بست
مغرب زده بر فلک عماری
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۲ - نصیحت
خود میدروی هر آنچه کاری
جز کشتهٔ خویش بر نداری
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۳ - یاد یاران
شداد نماند در شماری
با کار قضا نکرد کاری
نمرود و بلند برج بابل
شد خاک و برفت با غباری
مانا که ترا دلی پریشان
[...]