گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - مدح سلطان الب ارسلان بن طغرل

 

بفراخت رایت حق، برتافت روی باطل

الب ارسلان ثانی، شاه ارسلان طغرل

پر خار قهر بادا، چشم بدان که الحق

ملکی است بس برونق، شاهی است سخت عادل

هر دم عقاب فتنه، در خون خود بغلتد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲ - و قال ایضآ یمدح الصّذر السّعید رکن الدّین صاعد

 

ای در محیط عشقت، سر کشته نقطۀ دل

وی از جمال رویت، خوش گشته مرکز گل

زلف تو بر بنا گوش، ثعبان و دست موسی

خال تو بر نخدان ، هاروت و چاه بابل

دو رسته درّ دندان، چون از رخت بتابد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

ای لعل آبدارت آتش فکنده در مل

بر باد داده حسنت چون خاک خرمن گل

هم خط مشکبارت اثبات دور کرده

هم زلف تو دلایل آورده بر تسلسل

خطیست گرد لعلت یا طوطی شکر چین

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در مدح دلشاد خاتون

 

زنجیر بند زلفت زد حلقه بر در دل

خیل خیال ماهت در دیده ساخت منزل

ای گل ز حسن رویت گشته خجل به صد رو

وی غنچه بر دهانت عاشق شده به صد دل

زلف و خط تو با هم هندوستان وطوطی

[...]

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۰

 

تا چند حال ما را آشفته داری ای دل

از زلف خوبرویان در بند و در سلاسل

تا چند باشم از غم شوریده حال و بی دل

تا چند باشی ای جان از حال بنده غافل

دل را ز دست دادم بی فکر الله الله

[...]

جهان ملک خاتون
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۷

 

چون تیره گشت روزم بی آن چراغ محفل

بگذار تا بسوزم چون شمع ز آتش دل

بی روی نازنینان از جان چسود ای جان

بی وصل همنشینان از زندگی چه حاصل

سازم بداغ دردش زانروی می نگردد

[...]

حسین خوارزمی
 

نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در تتبع قصیده خلاق المعانی کمال اسماعیل اصفهانی

 

خود رنگ پیش اطلس چون پیش گل شمرگل

تشریف حبر بحری دامان اوست ساحل

بر فرق آن عمامه ثعبان و دست موسی

بر جیب پهلوی آن هاروت و چاه بابل

اندر لحاف و بالش خوش خفته بود پنبه

[...]

نظام قاری
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

ای پای دل ز زلفت در عنبرین سلاسل

زین عنبرین سلاسل مشکل خلاصی دل

آرد به هوش زنجیر آن را که گشت مجنون

زنجیر تو ربوده هوش هزار عاقل

هرگز نشد خیالت دور از مقابل جان

[...]

جامی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

خسبیده چند مانی در جامه خواب غافل

بر تو بخواند حضرت یا ایها المزمل

از خواب و خور حذر کن در جسم و جان گذر کن

باید همیشه باشی با وصل یار واصل

ازگفتگو چه حاصل کردار باید اینجا

[...]

کوهی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

بیجان و تن دلم شد با وصل یار واصل

تحصیل یار کردیم علمی بود که حاصل

گه گه ز روی باطل حق مینماید ای دوست

فرقی نمیتوان کرد ما بین حق و باطل

او شه بدیده خود بیند جمال خود را

[...]

کوهی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح قاضی القضاه رکن الدین مسعود گوید

 

در خاک و خونم از غم چون لاله داغ بردل

دستم بگیر پایم بر آر از گل

خالت میان ابرو هندوی مست کرده

دستی بدوش ترکی از هر طرف حمایل

سرو تو میخرامد چون لعبت بهشتی

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

این کاخ خاک بر سر جان سوخت بیتو حاصل

دام مراد وصلت تا کی شدست حایل

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل » بخش ۲

 

مجمر صفت دل من میسوزی از تغافل

مجرم منم اگر چه زلفت کند تطاول

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

این کاخ خاک بر سر جان سوخت بیتو حاصل

دام مراد وصلت تا کی شدست حایل

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل » بخش ۲

 

مجمر صفت دل من میسوزی از تغافل

مجرم منم اگر چه زلفت کند تطاول

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲

 

گر جان کنم به حسرت زان لب نمی‌کند دل

دل کندن از لب او جان کندنی‌ست مشکل

قبله‌ست روی جانان، لعلش چو آب حیوان

این یک مقابل جان و آن یک به جان مقابل

درست دعا بر آرم، هرگز فرو نیارم

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

ای از تو بی دلان را درمان درد حاصل

ما نیز دردمندیم از ما مباش غافل

ننشست گرد راهت با ما ز سربلندی

بااین روش که دارد کی می رسد بمنزل

این داغهاست خونین بر سینه پرآتش

[...]

فضولی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

عالم به غیب اگر نیست چون هر که را قرین شد

نشنیده زونویسد هرچش گذشت در دل

آب سیه برآرد و از قعر بحر تیره

در ثمین نماید چون آورد به ساحل

از ضعف میبرندش بر دوش و این عجب تر

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

ای ساربان خدا را، آهسته رو به منزل

کز هر طرف اسیری مانده است پای در گل

جمعی ز وصل سوزند، خلقی ز هجر میرند؛

ای وای اگر زمانی، بیرون روی ز محفل

با آن لبِ شکرریز، با آن نهال نوخیز؛

[...]

آذر بیگدلی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode