گنجور

 
جهان ملک خاتون

تا چند حال ما را آشفته داری ای دل

از زلف خوبرویان در بند و در سلاسل

تا چند باشم از غم شوریده حال و بی دل

تا چند باشی ای جان از حال بنده غافل

دل را ز دست دادم بی فکر الله الله

افتد به کاردانان این کارهای مشکل

دندان ز کام لعلش برکن دلا که ما نیز

بسیار کرده بودیم اندیشه های باطل

ملک دلم خرابست از جور دور هجران

از وصل چاره ای کن ای پادشاه عاقل

بی قدّ دلفریبت در بوستان شادی

هرگز نشد دل من بر قد سرو مایل

ای دیده چون تواند غیر از رخ تو دیدن

هرکس که دیده باشد آن شکل و آن شمایل

شمشاد خوش خرامت تا دیده ام ز دیده

چون سرو بوستانی پایم بماند در گل

دل رفت و جان برآمد از غصّه جهانم

تن درهم به خواری چون چاره نیست با دل

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

بفراخت رایت حق، برتافت روی باطل

الب ارسلان ثانی، شاه ارسلان طغرل

پر خار قهر بادا، چشم بدان که الحق

ملکی است بس برونق، شاهی است سخت عادل

هر دم عقاب فتنه، در خون خود بغلتد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای در محیط عشقت، سر کشته نقطۀ دل

وی از جمال رویت، خوش گشته مرکز گل

زلف تو بر بنا گوش، ثعبان و دست موسی

خال تو بر نخدان ، هاروت و چاه بابل

دو رسته درّ دندان، چون از رخت بتابد

[...]

ابن یمین

ای لعل آبدارت آتش فکنده در مل

بر باد داده حسنت چون خاک خرمن گل

هم خط مشکبارت اثبات دور کرده

هم زلف تو دلایل آورده بر تسلسل

خطیست گرد لعلت یا طوطی شکر چین

[...]

سلمان ساوجی

زنجیر بند زلفت زد حلقه بر در دل

خیل خیال ماهت در دیده ساخت منزل

ای گل ز حسن رویت گشته خجل به صد رو

وی غنچه بر دهانت عاشق شده به صد دل

زلف و خط تو با هم هندوستان وطوطی

[...]

حسین خوارزمی

چون تیره گشت روزم بی آن چراغ محفل

بگذار تا بسوزم چون شمع ز آتش دل

بی روی نازنینان از جان چسود ای جان

بی وصل همنشینان از زندگی چه حاصل

سازم بداغ دردش زانروی می نگردد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه