گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۲

 

خواندم حکایتی ز کتابی که جمع کرد

اندر حکایت خلفا زید باهلی

گفتا که داد مامون یک شب دو بدره زر

بر نغمت سحاق براهیم موصلی

کس کرد و باز خواست دگر روز بدره‌ها

[...]

سنایی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح ضیاء الدین علی

 

ز آیینه ی سپهر چو شد رنگ منجلی

خورشید را طلوع ده ای ترک قنقلی

بزدای دل، ز رنگ زمانه که روزگار

بس شام را سیه کند و صبح صیقلی

بازم رهان که بر دلم انده موکّلست

[...]

امامی هروی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰

 

هر روز باد می‌برد از بوستان گلی

مجروح می‌کند دل مسکین بلبلی

مألوف را به صحبت ابنای روزگار

بر جور روزگار بباید تحملی

کاین باز مرگ هر که سر از بیضه بر کند

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در ستایش امیر انکیانو

 

دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی

زنهار بد مکن که نکردست عاقلی

این پنج روزه مهلت ایام آدمی

آزار مردمان نکند جز مغفلی

باری نظر به خاک عزیزان رفته کن

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۹

 

فرتوت عشق را نگریزد ز بی دلی

ای یار بد مگوی تو باری که عاقلی

عیبت نمی کنم که ز مبدای کن فکان

دانسته ام که در چه مقامات مشکلی

غیر تو هیچ نیست حجابی که بگذری

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۸

 

از چهره لاله سازی و از زلف سنبلی

تا از خجالت تو نروید دگر گلی

عاقل به آفتاب نکردی دگر نگاه

گر در رخ تو نیک بکردی تاملی

تو خوش نشسته فارغ و اصحاب شوق را

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

ای داده دل بمهر تو تا بر تو نوگلی

در گلشن امید تو نالان چو بلبلی

جز عارضت که از همه خوبان سر آمدست

هرگز شکفت بر سر سرو سهی گلی

دور و تسلسل ار چه محالست نزد عقل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠٨

 

با من پدر که مرقد او باد پر ز نور

گفتا شنوده ئی که چه گفتست عاقلی

هر گه که از حوادث گردون دون نواز

پیش آیدت ز نیک و بد کار مشکلی

یا در پناه همت صاحبدلی گریز

[...]

ابن یمین
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵

 

رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی

آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی

مسکین چو من به عشق گلی گشته مبتلا

و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی

می‌گشتم اندر آن چمن و باغ دم به دم

[...]

حافظ
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶۳

 

ای دوست سعی کن که بدست آوری دلی

گر بایدت ز عمر گرانمایه حاصلی

بنشان بچشمت از سر حرمت چو توتیا

گردی که خیزد از اثر پای مقبلی

گر چشم مرحمت بگشائی بحال خلق

[...]

حسین خوارزمی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۱

 

می زد صفیر شوق خزان دیده بلبلی

می رفت در حقیقت حالش تاملی

گفتا ز سر ناله من آگهی نیافت

جز بلبلی که داد ز کف دامن گلی

با لطف قد و نکهت زلفت نیافتیم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

ای شهره در زمانه به شیرین شمایلی

تعویذ بند حسن تو چرخ حمایلی

حاجت به قبله دگرم نیست در نماز

هرجا که می روم تو مرا در مقابلی

با استقامتی که قدت راست متصل

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶

 

نگذشته است گرد گناهی بهیچ باب

بر ذیل آل احمد و بر عترت علی

این رحمتیست شامل عالم که خواجه گفت

الصالحون لله و الطالحون لی

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴۶

 

فریاد ازین سپهر ستمگر که در جهان

هرگز نگشته شاد ز دوران او دلی

از هر که هست برده فراغت مدار او

نه عالمی ازو شده راضی نه جاهلی

فضولی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۲۶

 

صائب ز طول بیش بود عرض راه تو

از مستی این چنین که به هر سوی مایلی

از درد و داغ عشق بود شور هر دلی

بی روی آتشین نشود گرم محفلی

در عین ناز، نرگس خود را ندیده ای

[...]

صائب تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

من کیستم ز خنجر بی‌رحم قاتلی

در خون خویش غوطه‌زنان مرغ بسملی

آمد بدلبری بت شیرین شمایلی

میدادمش بدست اگر داشتم دلی

مرگ ز بیم هجر رهاند وز امید وصل

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵۰ - تاریخ فوت خادم

 

خادم که از ترانه دلکش درین چمن

بودش چو غنچه گوش بر آواز هر گلی

چون رفت از حدیقه و از رفتنش فتاد

در جرگ بلبلان نواسنج غلغلی

مشتاق خسته دل پی تاریخ رحلتش

[...]

مشتاق اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

رفتند همرهان و تو در فکر منزلی

آه این چه غفلتست دریغا که غافلی

از دود آه سوختگان باش برحذر

اندیشه کن مباد نهی داغ بر دلی

مشکل ز کار تا نگشائی تو، خلق را

[...]

طبیب اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

بیچاره بلبلی، که نبیند رخ گلی

مسکین گلی، که نشنود آواز بلبلی

گستاخی رقیب، اثر التفات توست

بر خود زبان خلق ببند از تغافلی

ماهی و، چون لبت، نشکفته است غنچه‌ای؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۷

 

نشکفته است از چمن دلبری گلی

کاندر هوای او نسرائیده بلبلی

بلبل که شوق گل بکمندش در افکند

باید بزخم خار نماید تحملی

باز نظر کبوتر دل دید در هوا

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲